07:🌸

3.6K 807 114
                                    

- بازم ممنون که برای کمک بهم اومدی.

جیمین با خوش‌رویی گفت و مواد غذایی رو روی کابینت، مقابل یونگی قرار داد.

- خواهش میکنم.

یونگی همونطور که مشغول بالا زدن آستین‌هاش بود جواب جیمین رو داد.

- خب! حالا باید از کجا شروع کنیم یونگی‌چان؟

- میتونی پیازچه‌ها رو حلقه‌ای و سوسیس‌ها رو نگینی خرد کنی؟

- البته.

- پس با خرد کردن اینا شروع کن تا من برنج رو آماده کنم.

- باشه.

جیمن سرش رو به تایید تکون داد و بعد ادامه داد:

- فقط قبل شروع کار اینو ببند تا لباسات کثیف نشن.

یونگی با شنیدن صدای جیمین به سمتش برگشت و اولین چیزی که باهاش مواجه شد یه پشبند با طرح یه گربه‌ی مشکی و کوچولو روش بود.

- نمیخوام. نمیبندم.

- یونگی‌چان، نیازی به خجالت نیست.

- خجالت نکشیدم، فقط نمیخوام ببندمش. مشکلی نیست اگه لباسم کثیف بشه.

- اما من با این قضیه مشکل دارم.

جیمین اینبار با چهره‌ای کاملا جدی درحالی که به چشم‌های یونگی خیره شده بود گفت و بار دیگه مرد رو با این نگاهش معذب کرد. نگاهش از جیمین دزدید و به کاشی‌های روی زمین داد و دستش رو به سمت جیمین دراز کرد.

- اُیا، میخوای بپوشیش یونگی‌چان؟

یونگی سرش رو به تایید تکون داد و جیمین با لبخند پیشبند رو به دست یونگی داد و منتظر شد تا بپوشتش.

- چرا میخندی؟

یونگی با دیدن خنده‌های ریز جیمین بعد از دیدنش توی اون پیشبند اینو پرسید و با ابروهای گره خورده منتظر جواب از سمت جیمین موند اما جیمین به گفتن کلمه‌ی "هیچی" اکتفا کرد و خیلی زود مشغول خرد کردن موادی که یونگی بهش گفته بود شد و در همین حین یونگی سراغ برنج رفت تا بشورتش و برای پخت آماده‌اش کنه.

- راستی یونگی‌چان برای پخت برنج، اگه بخوای میتونیم از پلوپز استفاده کنیم. اونجاست.

جیمین گفت و با چاقوی توی دستش به محل قرار گرفتن پلوپز اشاره کرد.

"نه،" سرش رو به علامت منفی تکون داد و بعد از برداشتن ظرفی که نظرش رو جلب کرده بود ادامه داد:

- ترجیح میدم از این دیگ سنگی برای پختش استفاده کنم.

- میتونم بپرسم چرا؟

- شاید چون از نظرم اینطوری خوشمزه تره.

جیمین تک خنده‌ای به جواب یونگی کرد و باعث شد مرد کمی معذب بشه و گوشه‌ی لبش رو به دندون بگیره.

Bento box | ᴊᴍ+ʏɢWhere stories live. Discover now