25:🌸

3.2K 667 178
                                    

- هانابی، آماده‌ای؟

جیمین همونطور که روی مبل، با لبا‌س‌های بیرونش منتظر نشسته بود این جمله رو با صدای بلند گفت و برای سومین بار در جوابش جمله‌ی "پنج دقیقه‌ی دیگه پاپا" رو گرفت.

الان یک ربع بود که هانابی میگفت "فقط پنج دقیقه" و هنوز خبری از دخترک نبود. جیمین از جاش بلند شد و با قدم‌های آروم به سمت اتاق دخترش رفت و دو تقه‌ی کوتاه به درب زد.

- میگم هاناچان، کمک نمی‌خوای دخترم؟

لحظه‌ای سکوت بود و بعد لای در خیلی کم باز شد. هانابی بدنش رو پشت در قایم کرده بود و فقط سرش و موهای گوجه‌ایش معلوم بود.

- میگم پاپا، من نمیتونم بین‌شون انتخاب کنم!

یکی از ابروهای جیمین بالا رفت.

- بین لباسام، نمیدونم ماهی‌ها از کدوم رنگ خوششون میاد!

- یعنی داری میگی هنوز لباسات رو نپوشیدی؟

هانابی سرش رو به علامت مثبت تکون داد و جیمین برای لحظه‌ای حس کرد سرش داغ کرده. پیشونیش رو گرفت و نفس عمیقی کشید. هایون و یونگی الان ده دقیقه بود که توی ماشین منتظرشون بودن.

- هانابی دخترم باید زود باشیم. یونگی و هایون تو ماشین منتظرن.

- میدونم اما...

- میخوای پاپا بهت کمک کنه؟ قول میدم یه انتخاب خوب کنم.

هانابی به آرومی سرش رو تکون داد و از جلوی در کنار رفت. جیمین وارد اتاق شد و پیراهن‌های دخترونه‌ی روی تخت رو از نظر گذروند. یکی‌شون صورتی کمرنگ بود با طرح‌های شکوفه‌های گیلاس به صورت پراکنده روی دامنش، یه آبی آسمونی با گلدوزی خرس روی بالاتنه‌اش و یه زرد روشن با گلدوزی آفتاب‌گردون دور تا دور لبه‌ی دامنش.

- بنظر من اون صورتیه از همه بهتره، میدونی چرا؟

هانابی سرش رو به علامت منفی تکون داد:

- نه نمیدونم.

- چون اون زرده بنظرم برای پیک‌نیک مناسب‌تره. رنگش توی فضای بازِ پارک و بین چمن‌ها خیلی به چشم میاد. اون آبیه هم اصلا بدرد نمیخوره چون فضای آکواریوم خودش نیمه تاریک و آبیه، اینطوری توی عکسامون گم میشی. بنظرم اون صورتیه بهترین انتخابه.

هانابی بعداز شنیدن نظر پدرش کف هردو دستش رو از خوشحالی به هم کوبید و همونطور که سعی داشت جیمین رو از اتاقش بیرون کنه تشکری ازش کرد و در رو روش بست.
جیمین که در توی صورتش بسته شده بود با شنیدن جمله‌ی "پنج دقیقه‌ی دیگه جلوی درم پاپا." خنده‌ای کرد و به سمت کاناپه‌ها برگشت.
اینبار راس پنج دقیقه‌ی وعده داده شده هانابی از اتاقش خارج شد. لباس صورتیش به تنش بود، موهاش رو گوجه‌ای بست بود و یه کیف کوچیک هم روی شونه‌هاش داشت که همرنگ پیراهن تنش و صندلی که به پا داشت بود.

Bento box | ᴊᴍ+ʏɢTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang