نفس عمیقی کشید که باعث شد مخلوطی از بوی عطرهای سرد و شیرین، بوی الکل و بوی اذیت کنندهی سیگار مسیر نایـش رو طی کنه به سمت ششهاش بره.
لیوان روی میزِ مقابلش،که به اندارهی دو بند انگشت ویسکی درونش به چشم میخورد رو برداشت و قبل از اینکه کمی ازش بنوشه خطاب به جیمین که اون سمت میز، روبهروش نشسته بود پرسید:
- خب؟ ما دوباره توی این نایت کلاب چی کار داریم؟
جیمین همونطور که لیوانش رو از لبهی بالاییش بین پنج انگشتش گرفته بود و خیلی آروم به صورت دورانی میچرخوندش، با لبخندی روی لبهاش جواب داد:
- آوردمت اینجا برای تشکر بابت سه روز پیش که برای مراقبت از من اومدی و برای هانابی هم بِنتو درست کردی، پس هر چی دلت میخواد سفارش بده یونگیچان!
یونگی کمی از ویسکیـش رو مزه کرد و همونطور که به پیست رقص و دو دختری که درحال بوسیدن هم بودن خیره بود در جواب جیمین گفت:
- نباید اینکار رو میکردی...
یکی از ابرویهای جیمین بالا رفت و خیره به نیمرخ یونگی پرسید:
- چطور؟
یونگی بالاخره سرش رو چرخوند و نگاهش رو به جیمین داد.
- چون من اینکار رو نکردم و حالا معذب شدم! اون روز که هایون ترسیده بود و تو بردیش پیش خودت، یا اون چندباری که من سر زده اومدم پیشت و تو...
- بیخیال یونگیچان، حالا انگار من توقع تشکر داشتم! همهاش دلی بود.
جیمین با این جمله و لبخند روی لبهاش حرف یونگی رو قطع کرد.
- هرچی میخوای بگو اما من همین جا و همین الان برای شام فردا دعوتت میکنم و حق نداری نه بیاری، چون شام تشکره.
جیمین خندهی بلندی کرد و لیوانش رو روی میز شیشهای مقابلش گذاشت.
- این دعوتت بیشتر شبیه یه قرار اجباری بود تا دعوت به شامِ تشکر یونگیچان.
- برام مهم نیست به چی شبیه بود! اصلا فردا خودم میام دنبالت، ساعت هفت آماده باش.
- هایون چی میشه؟ میخوای خونه تنهاش بزاری؟
یونگی سرش رو به علامت منفی تکون داد:
- نه، فردا رو میخواد بره پیش مادرش، توام که گفتی هانابی این دو سه روز رو خونهی مادربزرگشـه پس نیازی نیست نگران بچهها باشیم.
جیمین به تایید حرف یونگی سرش رو تکون داد.
- هانابی دلش حسابی برای مادربزرگش تنگ شده بود، امروز بعد از مهد بردمش پیشش. (منظور مادربزرگِ مادریشه)
جیمین کمی مکث کرد و ادامه داد:
- تو...دیگه با قضیه که هایون زمانش رو با میرا هم میگذرونه مشکلی نداری؟ منظورم اینه دیگه اون فکرا ذهنتو شلوغ نمیکنن؟
YOU ARE READING
Bento box | ᴊᴍ+ʏɢ
Fanfiction[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 یونگی و جیمین دو تا پدر مجرد بودن که پشت دربهای مهدکودک وقتی منتظر بچههاشون بودن با هم آشنا شدن اما این مکالمات کوتاه توی سالن انتظار به کجا قرار بود برسه؟ *** ▪️Name: Bento box ▪️Couple: YoonMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Roma...