Nice to meet you

1.5K 175 6
                                    

از اشناییت خوشبختم!

jungkook

از کلاب اومدم بیرون و رفتم توی کوچه بغلی و یه دستمو به دیوار ستون کردم و نفس نفس میزدم.

کلاهمو برداشته بودم و به دیوار تکیه دادمو دستامو روی زانو هام گذاشتم.

جونگ کوک احمق....
این چه کاری بود کردی؟چرا بوسیدیش؟احمق احمق احمق

هنوزم حس لبای داغ و نرمشو میتونستم روی لبام احساس کنم.

به روی لبام دست کشیدم و سعی کردم با پاک کردنشون اون خاطره چند لحظه پیشم پاک کنم ولی نمیشد....
لعنتی.....

~~~~~~~~~~~~~~


توی اتاقم روی تخت ارغوانی رنگ منتظر بودم و دستبند JK رو توی دستم میچرخوندم و باهاش بازی میکردم.

حتی اسم کاملشم نمیدونم ولی عاشقش شدم...حس های متفاوت و خاصی بهم دست داده بود.یعنی خب...
بیخیال من همه افراد مهم زندگیمو دوست دارم

اولین بوسم.....
دستم بی اراده به سمت لبام رفت و یاد اتفاق توی کلاب افتادم....
هر موقع توی خطرم پیداش میشه یعنی؟اصلا چرا تعقیبم میکنه؟چرا مراقبمه؟

اون هم دوسم داره که همیشه پیداش میشه و نجاتم میده یا همش تصادفیه؟شایدم نقشست!

با صدای باز شدن در و دیدن بابام توی چارچوب که به سمتم میومد سریع و خودکار دستبند رو گذاشم زیر بالشتم و بلند شدم.

بابا با نگرانی اومد و محکم من رو در اغوش گرفت

-بابا....

+دیگه حق اینکه پاتو بیرون بزاری نداری

+ولی بابا..

-هییییششش......

ساکت موندم و بابا رو بغل کردم و گفتم:من خوبم....

+چطور تونستی از دست اون عوضیا نجات پیدا کنی؟

خب...اینجا نمیدونستم واقعا چی باید بگم.قطعا اگه میگفتم که یه پسره اومد و منو نجات داد و با یه بوسه عاشقش شدم بابا منو باور نمیکرد که هیچ تازه مسخرمم میکرد

_خب....یکی پیدای تصادفی پیدا شدش و نجاتم داد...یه ادم خوب

دوباره منو بغل کرد و گفت:خداروشکر..از این به بعد بیشتر مراقب خودت باش

گونه بابا رو بوسیدم و گفتم:باشه بابا.درمورد بیرون رفتنمم

_حرفشم نزن!امروز تجاوز بود فردا ممکنه بکشنت

+ولی نمیشه که مثل گنجشک توی قفس زندانی باشم

غرولند کنان لب زدم و از کلافگی دستم رو به پیشونیم زدم.درک نمیکرد.نمیفهمید.من کسی ام که ازادی نیاز دارم نه کنج خونه نشینی!

᭝‌ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒1| جسـارت Where stories live. Discover now