پشتیبان جدید
Jungkook
در رو به ارومی بستم و از پشت بهش تکیه دادم....
میخواستم بگم وقتی دیدم که توی ماشین نیست یک لحظه نفسم برید و خیلی ترسیدم.دلم میخواست بگم ممکن بود بلایی سرت بیاد.میخواستم بیشتر سرت داد بزنم.ولی تو هیچی راجب اینکه من اومدم و نجاتت دادم نگفتی.چی توی فکرت میگذره؟یعنی جی کی برات بیشتر از یک ناجیه؟پس تو برای من چی هستی؟
تکونی به سرم دادم این حسا برای اون ومن فقط یه مشت چرته...همچین ادمای رده بالایی ماها براشون اندازه یه مورچه هم اهمیت نداریم چه برسه به احساسمون
نفسمو عمیق همراه اهی بیرون دادم و رفتم اتاق خودم.
Ronaسیاهی...همه جا سوت و کور بود.چشمامم با یه پارچه مشکی بسته شده بود و دستو پامم بسته شده بودن و یه گوشه کز کرده بودم....
خیلی میترسیدم و قلبم مثل گنجشک توی قفس میتپید.صدای قدمای یکیو شنیدم که به سمتم میومد.دستو پامو باز کرد و منو بلند کرد.فکر کردم میخواد منو ازاد کنه ولی منو یه جای نرم پرت کرد و سنگینی وزنی رو روی خودم احساس کردم
نه.نمیخوام
گرمی چیزای نرمی رو روی پوست گردنم احساس کردم.داشت بهم دست میزد.درست مثل گذشته به وحشتناکی قبلش بود.پوستمو لمس میکرد و اذیتم میکرد-نه نه نه نــــه
با دادی که کشیدم خودم از خواب پریدم.شروع به نفس نفس زدن کردم.عرق گرده بودم و ترسیده بودم
لعنتیدوباره اون خواب لعتی اومد سراغم.خیلی وقت بود دیگه این خوابو نمیدیدم ولی دوباره...
انگار دوباره اون لحظه های زشت جلوی چشمام اومده بود.انقدر ترس برم داشته بود که بی اختیار دستمو به سمت زنگی که جونگ کوک بهم داده بود بردم
سریع دستگاه زنگ کنارمو برداشتم و دکمه سیاهشو محکم و پشت سر هم فشار میدادمبه ثانیه نکشید که جونگ کوک با قیافه خواب الود در اتاقمو باز کرد و اومد بالای تختمو گفت:چیشده از خواب بیدارم کردی؟
در حالی که میلرزیدم و زانوهامو بغل کرده بودم گفتم:خواب بد دیدم.
پوکر شد: برای همین منو بیدار کردی؟
-میخواستی دوباره بدزدنم تا صدات کنم....اصلا نخواستم گمشوع برو خوابتو بکن
و بیشتر توی خودم جمع شدم و به کمد رو به روم که توی سیاهی اتاق گم شده بود خیره شدم تا دلش بسوزه و بگه نمیره
+باشه....شبت خوش
و به سمت در حرکت کرد.با مردمک های لرزون به رفتنش نگاه کردم.انقدر بی احساس بود؟من هر لحظه دارم با فکر اینکه یکی میخواد بهم اسیب بزنه سر میکنم و اون
YOU ARE READING
᭝ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒1| جسـارت
Fanfiction،، وضعیت: پایان یافته 𓏲 • فیکشن دارای دو فصل میباشد • ⤎ تلخی دنیا هیچوقت تمومی نداره. لی رونا دختر وزیر کشور بود که به شدت توسط پدرش تحت محافظت کلافهکنندهای قرار گرفته بود. همین روحیه سرکش و لجباز دخترش رو تحریک میکرد. برای همین طی یک اقدام تر...