قرارداد
Rona
چند دقیقه ای بود که زیر لگدای اون مردا بود و من تنها کاری که از دستم برمیومد اشک ریختن بود....نمیذاشتن برم پیشش...نمیزاشتن صدای های ازار دهنده اطرافمو نشنوم ...حتی نمیزاشتن من این صحنه وحشتناکو نبینم
با هر ضربه انگار با خودم هر لحظه میگفتم الان کوک بلند میشه و حسابشونو میرسه
_هی بیدار شو
صدای پاشیده شدن اب میومد .....
_قربان....فکر کنم....مرده....نفس نمیکشه
با ترس سرمو بالا اوردم و نگاهی به جلوم انداختم.تن خسته و دردمند جونگ کوک که دستاش هر کدوم از یه طرف با زنجیری به دیوار وصل شده بودن
از سر و صورت و دستاش خون میچکید و این برام خیلی ازار دهنده بود.تهیونگ به سمت جونگ کوک رفت و چونشو توی دستش گرفت و نگاهی به صورتش انداخت
دستشو جلوی بینی کوک گرفت و بعد با خشم ازش دور شد
_لعنتی.....عوضی لعنتی
تهیونگ کلافه و عصبانی روی صندلی که گوشه براش اورده بودن نشست و شروع به مالیدن شقیقه هاش کرد
نه ...نه اون نمیتونه مرده باشه....اون نمیتونه منو اینجوزی تنها بزاره
_چیکارش کنیم قربان؟
_بازش کنین ببرین یه گوشه بندازینش....هر کاری میخواین بکنین فقط لاششو از جلو چشمم دور کنین اصلا برام مهم نیست
با بهت به تهیونگ خیره شدم...یه ادم چطور میتونه انقد سنگدل باشه که جون یه ادم دیگه براش بی اهمیت باشه؟دیدم دستای جونگ کوک رو باز میکنن و میخوان ببرن
_نه نه نه....اون نمرده....بزارین برم پیشش....بزارین خودم ببینم....تو نمردی....بلند شو.....بلند شو جونگ کوک
به تقلا افتاده بودم ولی فایدهای نداشت و یک سانت هم تکون نمی خوردم.تهیونگ همونطور که کلافه بود گفت: دهنشو با یک چیزی ببندیم حوصله جیغ جیغاشو ندارم
نمیخواستم منو تو مشتشون بگیرن و همین باعث شد بیشتر از قبل دست و پا بزنم
_نههههه....ولم کنین....بهم دست نزنین اشغلا
به تهیونگ نگاهی انداختم که خسته ولی خونسرد روی صندلیش نشسته بود و سرشو با دست راستش ماساژ میداد
_تووو....تو یک ادم عوضی ....چطور میتونی انقد راحت جون یکیو برا پیدا کردن خواهرت بگیری....تو یه اشغالی...از خدا میخوام هیچوقت نتونی خواهرتو ببینی
ناگهان خشمگین از جاش بلند شد و با یک سیلی محکم دهنمو بست...گونم از شدت سنگینی دستش میسوخت و میدونستم گوشه لبم زخمی شده
YOU ARE READING
᭝ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒1| جسـارت
Fanfiction،، وضعیت: پایان یافته 𓏲 • فیکشن دارای دو فصل میباشد • ⤎ تلخی دنیا هیچوقت تمومی نداره. لی رونا دختر وزیر کشور بود که به شدت توسط پدرش تحت محافظت کلافهکنندهای قرار گرفته بود. همین روحیه سرکش و لجباز دخترش رو تحریک میکرد. برای همین طی یک اقدام تر...