پارت سیزدهم

248 28 0
                                    

آریس:
با صدا متجب و بلند رون چشمامو باز کردم. سرم داشت از درد میترکید و چشمام تار میدید. به زور سرمو بلند کردم تا به وسط درمونگاه که هری و هرماینی وایستاده بودن نگاه کنم ... ولی نمیتونستم زیاد چشمامو باز نگه دارم‌ و آهی از درد کشیدم و چشمامو بستم. صدای پای دو نفر که به تخت رسیدن شنیدم و بعد صدای هری و هرماینی که با هم گفتن:" خوبی آریس؟"

چشمام هنوز بسته بود از درد به خودم میپیچیدم دستم رو روی سرم گذاشتم که متوجه پانسمان روش شدم :" سیریوس چی شد؟ لطفا بگید که نجاتش دادید."

نمیدونم چرا این آدم تا این حد به دلم نشسته بود. از همون اول حس میکردم که حقیقتو میگه ...

حس کردم یکی دستامو گرفت که میدونستم هریه ... دستاش رو میشناختم چشمامو آروم باز کردم که بهم لبخندی زد :" نجاتش دادیم نگران نباش."

خوشحال بودم. حالا هری خانواده داشت‌ یکی که مثل پسرش دوستش داشت‌.

هری :

اتفاقات دو شب پیش خیلی گیج کننده بود. من توی یه چند ساعت متوجه شده بودم که کی مقصر اصلی مرگ پدر و مادرمه و یه پدر خونده دارم و فکر میکردم میتونم باهاش زندگی کنم. البته چیزای دیگه ای هم فهمیده بودم ...

فلش بک :
[ وقتی همراه سیریوس و هرماینی از هیپوگریف پیاده شدیم سیریوس خیلی سریع مارو به گوشه ای کشید :" هری من زیاد وقت ندارم تا همه چیو برات توضیح بدم متاسفم که الان شرایطش نیست تا تورو پیش خودم بیارم ... ولی مجبورم یه خواهشی از جفتتون بکنم." لب هاشو تر کرد و نفس عمیقی کشید :" آریس ... لطفا مراقبش باشید، اون ... اون دخترمه ... همونیکه دربارش حرف زدم-

منو هرماینی هر دو هم زمان چشمامون از تعجب گشاد شد :" چیییییییی؟!!!!!"

سیریوس دوتا دستش رو جلوی دهن ما گذاشت تا بیشتر داد نزنیم :" الان فرصت توضیح ندارم ... به آلیسا خبر میدم اون برات نامه میفرسته و جزئیات بیشتری رو بهت میگه ... حالا زودباشید برگردید به درمونگاه تا گیر نیفتادید."]
پایان فلش بک

توی این دو روز آریس و رون توی درمونگاه بودن و من و هرماینی نتونسته بودیم با رون خصوصی حرف بزنیم و به اون درباره رازی که سیریوس گفت صحبت کنیم.

دیروز هم که پروفسور لوپین از مدرسه رفته بود و حس میکردم فضای سرسرا هم خیلی سوت و کوره. با هرماینی رفتیم برای صبحانه که یه نامه از یه جغد غریبه دریافت کردم‌. وقتی اسم آلیسا وایت رو روی نامه دیدم با شک به هرماینی نگاه کردم و بازش کردم ...

سلام هری عزیز

میدونم حتما خیلی گیج شدی ولی بهتره توی نامه درباره همچین چیز مهمی حرف نزنیم‌. من با خانواده خالت حرف زدم و تو قراره ۳ ماه تابستونو توی خونه من بمونی ... خودم فردا که به ایستگاه رسیدید میام دنبالتون و توی فرصت مناسبی بهت همه چیو میگم.

آلیسا

black and white girl (dramione+18) CompletedWhere stories live. Discover now