پارت پنجاه و دوم

244 23 42
                                    


هری با کمک هرماینی جاروی بسته بندی شده رو صبح زود، روز تعطیل توی اتاق جینی قرار داد و خودش توی سالن عمومی همراه بقیه داشتن به سرسرا میرفتن که یهو جینی بدو بدو با قیافه خواب آلود و پف کرده جارو به دست وارد سالن شد. نگاهش فقط به هری بود. با سر و صدایی که ایجاد کرده بود کل بچه ها داشتن به اون نگاه میکردن.
جینی یهو جارو رو ول کرد به سرعت به طرف هری رفت دستاشو دور گردنش حلقه کرد و لب هاشو روی لب های هری کوبید.

کل سالن از این اتفاق شکه بودن ولی همه شروع به جیغ و سوت زدن کردن. چند ثانیه طول کشید تا هری آنالیز کنه که چی شده و جینی رو همراهی کرد.
رون جوری بود که انگار بهش طلسم پتریفیکوس توتالوس زدن.

آریس با ذوق به اونا نگاه کرد :" بالاخره-

رون که تازه به خودش اومده بود با گیجی به طرفش برگشت :" بالاخره چی؟"

هرماینی سرشو با تاسف تکون داد :" درسته هری حواسش بود تو نفهمی ولی تو واقعا یه خنگی که نفهمیدی هری از جینی خوشش میاد."

رون با دهن بازش که کمی کج بود دوباره به اون دوتا نگاه کرد که لب هاشون از هم جدا شد.

هر دو توی دهن همدیگه نفس میکشیدن.
جینی خجالت زده شده بود و چشماشو بست :" متاسفم هری من نباید-

+"شششش، به نظر من که کارت عالی بود."

جینی به هری لبخندی زد و آروم ازش جدا شد. سعی میکرد جلوی بقیه جوری رفتار کنه که انگار اتفاقی نیفتاده :" وای باورم نمیشه من یه جاروی عالی دارم، دلم میخواد امتحانش کنم."

هری صداش رو صاف کرد :" جین؟ میشه حرف بزنیم؟"

جینی که انگار از این موضوع یکمی میترسید مِن مِن کرد :" اِاِاِاِ ... بزار لباسامو عوض کنم میام."
جینی جارو رو از روی زمین برداشت و به طرف خوابگاه برگشت.

آریس و رون به سرسرا رفته بودن و هرماینی ترجیح داد بمونه شاید جینی بهش احتیاج داشته باشه.

به طرف اتاق جینی رفت و در زد :" جینی؟ میتونم بیام تو؟"

صدای جینی از پشت در میومد :" آره آره بیا تو."

هرماینی داخل رفت و با صحنه ای که میدید نمیدونست باید چیکار کنه. تمام لباسای جینی روی زمین پخش بود و خودش هم به شدت مضطرب بود و دائم اینطرف و اونطرف میرفت و لباس برمیداشت و جلوی آینه مقابلش میگرفت و پرتشون میکرد زمین.

-" میشه بگی داری چیکار میکنی جینی؟"

جینی که انگار هرماینی رو فرشته نجات خودش میدونست به طرفش رفت و دستاش رو گرفت :" هرمی من خیلی استرس دارم خیلیییی. الان هری میخواد چی بگه؟ من باید چه لباسی بپوشم همه لباسام زشته."

هرماینی باورش نمیشد که داره چی میشنوه :" جینی تو الان جلوی همه با پیژامه هری رو بوسیدی، چند ساله که من و برادرت باهاش دوستیم و چندین روز خونه شما زندگی کرده و توی خوابگاه گریفندور هم هر روز تورو توی هر حالتی دیده. الان چرا حساس شدی؟ هری از تو خوشش میاد اون چند وقته که داره برای این هدیه برنامه ریزی میکنه ... به نظر من که عادی باش هدیه ات رو هم بردار. یه لباس راحت برای پرواز بپوش و برو پیشش ... منم به هری میگم جاروش رو برداره. میتونید هر جا خواستید برید و حرف بزنید و بعد هم جاروت رو امتحان کنی باشه؟"

black and white girl (dramione+18) CompletedWhere stories live. Discover now