پارت بیست و هشتم

239 27 26
                                    


بالاخره مدرسه شروع شد. اما امسال هیچ شباهتی به سال های قبل نداشت،هاگوارتز دیگه اون مدرسه‌ی جادویی زیبا نبود. امسال اولین سالی بود که هری و آریس و بقیه برای اولین بار تو زندگیشون دلشون نمیخواست توی هاگوارتز بمونن. اون قانون های مسخره‌ی آمبریج کل تابلوی اعلانات سالن عمومی گریفیندور رو پوشونده بود. به خاطر امتحانات OWL یه کوه تکالیف در برابر هری و رون و هرماینی و البته دریکو قرار گرفته بود.

آریس و هری هر نیمه شب در حالی که خون از پشت دستشون میریخت وارد سالن عمومی گریفیندور میشدن.

اونا بیشتر از همه تنبیه میشدن و مجبور بودن با قلم جادوی سیاه آمبریج جملاتی که میخواد رو روی کاغذ پوستی بنویسن و در نتیجه اون کلمات با رنگی قرمز که برگرفته از خون خودشون بود روی کاغذ نوشته میشد و دستشونو سوراخ و زخمی میکرد.
حالا دستای سفید و ظریف آریس پر از نوشته های خونالود شده بود که این باعث میشد رون خیلی عذاب بکشه. رون خیلی سعی میکرد جلوی آریس رو بگیره تا آمبریج نتونه مجازاتش کنه اما آریس سرسخت تر از این حرفا بود و همیشه مثل هری جلوی آمبریج می‌ایستاد و با شجاعت جواب حرفای زهردارش رو میداد.

رون و آریس از بعد اون روز تو خونه‌ی میدان گریمولد (محفل)نتونستن بیشتر از اون حد به هم نزدیک بشن و این باعث میشد آریس احساس کنه اینا همش تقصیر آمبریجه به خاطر همین بدتر از هرکسی با اون زن رفتار میکرد و در نتیجه مجازات سختی در انتظارش بود.

حالا ساعت 12 نیمه شب بود و هری و آریس در حالی که کنار هم راه میرفتن از دفتر آمبریج به سمت برج گرفیندور قدم برمیداشتن. توی دفتر آمبریج با اینکه جفتشون خیلی درد میکشیدن اما یک کلمه هم حرفی نمیزدن تا آمبریجو خوشحال نکنن. آریس که دستش به شدت میسوخت و زق زق میکرد و خونش روی زمین میریخت.سعی میکرد اشک هاشو توی چشمش محفوظ نگهداره اما با پلک بعدی که زد دو قطره اشک درشت از چشمای آبیش سرازیر شد و به سمت گونه هاش رفت و به سرعت از چونش پایین ریخت، در همون لحظه هری روشو به سمت آریس برگردونده بود و نور ماهی که از یکی از پنجره های راهرو ها به درون میتابید صورت آریس رو روشن کرد و باعث شد هری اشکای شبنم مانند اون دخترو ببینه. همون لحظه هری سرجاش ایستاد و بازوی آریس رو گرفت و به سمت پنجره‌ی راهرو کشوندش تا نور مهتاب کاملا به صورتش بتابه و بتونه ببینتش. با چشمای سبز درخشانش توی چشمای آبی آریس که حالا از اشک پر شده بود نگاه کرد و با حالت نگرانی گفت: "هی آریس. حالت خوبه؟"

آریس جوابی نداد چون میترسید بغض گلوش زمان حرف زدن بترکه. اون هم درد شدیدی داشت و هم نگرانی های فراوون.

وقتی هری جوابی از آریس نشنید حدس زد که چرا آریس داره گریه میکنه. اون یه دختر خیلی ظریف و زیبا بود و نباید به این شکل تنبیه و مجازات میشد! این هری رو خیلی عصبی کرد. هری دستشو سمت صورت آریس برد تا اشکاشو پاک کنه و موهاشو از گوشه‌ی صورتش کنار زد و همون لحظه از کارش پشیمون شد چون موها و صورت آریس پر از خون دست هری شد. هری با اون دستی که ازش خون میچکید موهای آریس رو کنار زده بود و حالا موهای بلوند و پوست سفید اون دختر به رنگ سرخ خون هری دراومده بود. هری که دستپاچه شده بود سعی کرد بازم با دستش خونا رو از صورت آریس پاک کنه اما با هر باری که انگشتش رو روی صورت اون دختر میکشید پوستش بیشتر خونی شد. همون لحظه انگار آریس فکر هری رو خونده بود با صدای گرفته‌ای بهش گفت: "اشکالی نداره هری."

black and white girl (dramione+18) CompletedWhere stories live. Discover now