پارت چهل و پنجم

229 28 18
                                    


آریس صبح زود از خواب بیدار شد. تمام وقت اضافش رو رون میگرفت و نتونسته بود اصلا به هرماینی سر بزنه.

سریع آماده شد و به طرف درمونگاه رفت.

ولی وقتی رسید تخت هرماینی خالی بود به طرف اتاق ته سالن رفت و در زد:" مادام پامفری‌؟"

بعد از چند دقیقه مادام پامفری درو باز کرد :" صبح بخیر دوشیزه بلک، چیزی شده؟"

آریس لبخندی زد :" اومده بودم هرماینی رو ببینم ولی اینجا نیست. خوابگاه هم نبود. حالش خوب شده؟"

مادام پامفری سر تکون داد :" صبح وضعیتش رو چک کردم حالش خوب بود و بهش گفتم که میتونه بره. وقتی دوباره چک کردم رفته بود. حدود یه ساعتی میشه که رفته."

آریس تشکری کرد و از درمونگاه خارج شد.

چند تا جا رو قرار بود چک کنه؛ کتابخونه، برج ستاره شناسی، کناره دریاچه، دفتر پروفسور مک گونگال و سرسرای بزرگ. امکان نداشت هرماینی جایی غیر اینجاها باشه.

توی کتابخونه و برج ستاره شناسی اثری از هرماینی نبود. به سرعت به کناره دریاچه رفت اونجایی که همیشه هرماینی میرفت کسی نبود، خواست به قلعه برگرده که صدایی شنید. کناره دریاچه رو طی کرد و با دیدن هرماینی همراه مالفوی پشت یه درخت قایم شد و آروم بهشون نزدیک شد. یه سری کتاب جلوشون باز بود و داشتن با هم بحث میکردن و حسابی مشغول بودن. آریس اخمی کرد. باید با هرماینی حرف میزد. از اینکه میدید حالش خوبه خوشحال بود.

آروم از بین درختا راهی قلعه شد و اون دوتارو به حال خودشون گذاشت.

هرماینی و دریکو تقریبا یه ساعتی بود که درس میخوندن و هرماینی کمی سردش شده بود :" اینجا خیلی عالیه ولی یکمی سرده."

دریکو اخم کرد :" تو تازه خوب شدی چرا نگفتی سردته؟" سریع ورد گرم کردن رو اجرا کرد.

هرماینی جمله ای که مینوشت تموم کرد :" تا یه ربع دیگه میرم مشکلی نیست."

دریکو به ساعتش نگاه کرد :" چرا یه ربع دیگه؟ کلاسا که تا ۴۵ دقیقه دیگه شروع نمیشن."

هرمی تایید کرد :" میدونم. میخوام برای پدر و مادرم نامه بفرستم و اینکه برم پیش بچه ها. احتمالا نگرانمن."

چهره دریکو یکمی غمگین شد :" میدونستی من همیشه به تو و ویزل و پاتر حسودیم میشه؟"

هرماینی چشماش درشت شد :" تو به ماها حسودیت میشه؟ ... به اندازه کافی داری منو با رفتار های اخیرت متعجب میکنی دریکو."

دریکو لبخند تلخی زد :" من دوستی مثل شما ۳ تا هیچ وقت نداشتم ... خانوادم هم مثل خانواده های شماها نیستن. البته بلیز دوست خوبیه ولی اون دافنه رو داره. برای من خیلی وقت نداره‌."

black and white girl (dramione+18) CompletedWo Geschichten leben. Entdecke jetzt