3.3

7.7K 1.4K 216
                                    

با دو داخل کلاس شدم و بعد انداختن کیفم رو صندلی در مقابل نگاه متعجب بقیه دوباره سریع از کلاس بیرون رفتم

در حالی که راهرو رو رد میکردم اطراف رو به دنبال جیمین نگاه میکردم و خب بالاخره دیدمش که پشت میز جلوی سلف مدرسه نشسته بود

با لبخند کج‌ و کوله‌ای صندلی مقابلش رو عقب کشیدم و نشستم
سرش رو از روی کاغذ های روی میز بلند کرده بود و به من که داشتم نفس نفس میزدم نگاه میکرد

×هی...چی‌شدههه؟

خنده‌ای کردم و به اون که شوکه بهم نگاه میکرد بیشتر نزدیک شدم

+خیلی چیزا شده ارهههه شده

بدون هیچ حرفی منتظر ادامه حرفم بود
و من خب تنها کاری که کردم این بود که موبایلم رو از جیب پشت شلوارم بیرون آوردم و داخل صفحه‌چتم با جین‌هیونگ شدم
و عکسهایی که هیونگ فرستاده بود و اسکرین هایی از پیام‌هاش با تهیونگ بود رو نشونش دادم

+هیونگگگگ...الان چیکار کنم

همچنان پیام ها رو میخوند دوباره و دوباره

+هیونگگگ یه چیزی بگو

×خب...خب الان یعنی چییی اون کله خرابی که دوسش داری فکر میکنه ماباهم قرار میزاریم؟

+اره دیگه هیونگ...فقط سوکجین هیونگ بهم چیزی نگفته بود اگه... اگه میگفت نمیزاشتم

لبامو با ناراحتی آویزون کردم و اون قهقهه‌ای سرداد

×اه دوست‌پسر عزیزم

و دوباره قهقهه زد

+یاااا هیونگ اذیت نکن...اگه... اگه تهیونگ باور کنه و اگه اون کوچولو امیدی هم که به رابطه باهاش دارم از بین بره چی🥺

×خب..من هیچی نمیدونم لعنتی...یهو اومدی میگی من دوست‌پسرتم الان من چه بدونم باید چیکار کنم

+یااا ام نمیدونم ولییی ایششش ولش

با چشمایی قبلی قلبی بهش نگاه کردم و لبخندی زدم

+هیونگ؟؟

×هوم؟

+ببین مورد ستم قرار گرفتم...حالا میشه به کوکی عزیزت خوبی کنی و بری برام شیرموز بگیری؟

و بعدش این جیمین هیونگی بود که با لبخند ترسناکی بهم نگاه میکرد

×هی تو...بچ ..من داشتم تحقیقاتمو بررسی میکردم اومدی تمرکزمو زدی بهم...دوست‌پسرم شدی...حالا میخوای برات شیرموز بخرممم؟ خودشم خودم برم برات بگیرم؟؟ واااو

+اه

و دوباره لبامو اویزون کردمو سرمو به میز تکیه دادم
همونطوری که سرم روی میز بود به ورودی نگاه کردم و تهیونگی رو دیدم که همراه با سوکجین داره بهمون نزدیک میشه

تنها چیزی که بیشتر توجهمو جلب کرد اخم های تهیونگ و لبخند دستپاچه سوکجین بود

سرمو بلند کردم و شوکه همچنان نگاهشون کردم و البته زیر میز به مچ دست جیمین چنگ انداختم

و چند لحظه بعد این بازوی من بود که بین دست تهیوتگ گرفته شده بود

بعد از اینکه یه گوشه از حیاط ایستاد بازومو ول کرد و به سمتم برگشت
اون اخمش خیلی جذاب بود اه لعنتی فقط کاش ادم میبود

+هیونگ؟ میشه بپرسم چته؟

_کوک بهم بگو اینا مسخره بازی‌‌ای هستن که با سوکجین راه انداختین

+اونوقت منظورت چیا هستن؟؟

_تو و اون پسره جیمین

+آه مسخره بازی؟ خب باید بگم واقعیت داره و البته این به تو ربطی داره؟؟

_منظورت چیهه مگه تو نبودی تا چند وقت پیش بهم میگفتی دوستم داری

+من بودم اما اونموقع عوضی بودنت برام ثابت نشده بود و درضمن دوباره به تو ربطی نداره

دوباره نگاه عصبی بهم انداخت و بعد از اینکه چنگی به موهاش انداخت و بالا دادشون پوزخندی زد

_الان یعنی...تو و اون پسره

+جیمین

_چی

+اسمش جیمینه

خنده هیستریکی کرد و محکم از بازوم گرفت

_فقط بگو یه مسخره بازیه؟

+نیست

منو نزدیک تر برد سینه هامون بهم چسبیده بود

_دوسش داری؟

+اره اون خیلی مهربونه

_اوه

بازوم رو ول کرد و عقب رفت بعد نیشخند بزرگی زد و بهم پشت کرد و  به سمت ساختمون حرکت کرد

اون...چشه؟
چرا نمیتونم بفهممش؟...
دوستم داره؟ پس چرا اذیتم میکنه؟...
نداره؟ پس چه مرگشه؟...

handicapé || taekook Where stories live. Discover now