صبح که آماده شدم چیزایی که تهیونگ دیروز برام فرستاده بود یادم افتاد و باعث شد خندهی بلندی بکنم...
به باندی که باهاش تو درمانگاه دستم رو بسته بود نگاه کردم و بعد برداشتن کیفم از خونه بیرون رفتمتو راه مدرسه هندزفریهام رو انداختم و آهنگ مورد علاقم ( lana- summertime sadness) رو پلی کردم
تا به مدرسه برسم چندتا اهنگ گوش کردم و جلوی مدرسه داخل کیفم گذاشتمشون...با دیدن افرادی که تو حیاط بودن فهمیدم هنوز کلاسا شروع نشدن..
چشمامو در اطراف گردوندم و بالاخره با دیدن تهیونگ لبخندی زدم و با خجالت سرمو پایین انداختممیتونستم لبخندی که زده بود رو حس کنم
با به صدا دراومدن زنگ همه سمت کلاساشون رفتن و وقتی خالی شدن حیاط رو دیدم به خودم اومدم...با قدمای تندی راهرو رو طی کردم...الان کلاس استادی که ازش بدم میومد شروع شده بود و من نمیخواستم سرکلاسش برم...
صدای قدمایی که بهم نزدیک میشدن رو شنیدم و همین که میخواستم به پشت برگردم با حس کردن دستی روی باسنم سرجام خشکم زد...با شنیدن صداش و چیزی که تو گوشم گفت متوجه شدم اون تهیونگه
_بیا دستشویی
بدون اینکه بزاره نگاهش کنم از کنارم رد شد و منم با فاصله پشت سرش راه افتادم...
همینکه داخل دستشویی شدم سمت دیوار هل داده شدم و با تکیه ام به دیوار کف هر دوتا دستش رو کنار شونههام روی دیوار گذاشت
نگاهم روی صورت بی نقصش میچرخید...نفس بریدهای کشیدمقلبم خیلی تند میزد
به صورتش که داشت به صورتم نزدیک میشد نگاه میکردم...مضطرب بودم...
دستم رو روی شونهاش گذاشتم و چشمامو بستم...
نفسام بریده بریده بودن... نزدیک تر شدن صورتش رو حس میکردماما خیلی یهویی عقب رفت چشمامو باز کردم و نگاهش کردم
صورتم رو برا بوسیدنش جلو بردم اما با دستاش که رو کمرم بود من رو به عقب هل داد....
با چسبیدن دوباره کمرم به دیوار اب دهنم رو به سختی قورت دادم...دستمو روی صورتم گذاشتم و سعی کردم به خودم بیام+کار بدی کردم..؟
سرمو که بلند کردم و بهش نگاه کردم
با انگشتش به گونه اش اشاره کرد_اینجارو ببوسی کافیه
سرمو اروم تکون دادم
رو پنجه ی پاهام بلند شدم و دستمو زیر چونه اش گذاشتم...
وقتی حلقه دستاش دور کمرم تنگ تر شد و بدنم رو به خودش نزدیک تر کرد بوسه ی کوچیکی روی گونهاش گذاشتمعقب رفتم و پاهامو کامل رو زمین گذاشتم که دستش به کمرم چنگ زد
دستمو از زیر چونش عقب کشیدم و خواستم از دستشویی بیرون برم ولی تهیونگ بهم اجازه نداددستشو از پیرهنم داخل برد و کمر لختم رو ماساژ داد...جای انگشتای بلندش روی کمرم بیحس شده بود...
با لمس سطحیای که روی گردنم حس کردم چشمامو محکم بستم...صورتش به گردنم نزدیک بود و من بوی موهاش رو استشمام میکردم
دستمو بین موهاش بردم و موهای نرمشو آروم نوازش کردم. وقتی که بینیش رو روی گردنم میکشید اینو فهمیدم که اینطور توجه کردنش واقعا لذتبخشه، یا شاید چون قبلا بهم اهمیتی نمیداد اینقد لذت بخش بود؟وقتی کاملا از هم جدا شدیم، به چشماش نگاه کردم و نتونستم جلوی لبخندم رو بگیرم
اون که قبلا ازم دور میموند، دوباره بهم نزدیک شد دست معلولم رو گرفت و روی شونهاش گذاشت
دست سالمم رو دور گردنش حلقه کردم و وقتی حلقه شدن دستاش رو دور کمرم حس کردم آروم روی پنجه پاهام خودمو بالا کشیدم...
دستاش از دور کمرم باز نمیشد و من امنیت رو حس میکردمبرای اولین بار اطمینان داشتم که آسیب نمیبینم....
با انگشتام آروم موهای پشت گردنش رو لمس میکردم و با نوازش های ارومش رو کمرم لبخند میزدم
مطمئنم هیچوقت بعد اون اتفاق و معلول شدن دستم اینطور از ته دل نخندیده بودمبا خیس شدن چشمام سرمو رو شونش گذاشتم ....
مدتی در آغوشش بودم که
با تکون خوردن انگشت شصتم روی شونه تهیونگ با بهت سرمو عقب کشیدم و به چشماش نگاه کردم×ت..تهیونگ..انگشتم..انگشتم و تکون دادم...تونستم تکونش بدم...
با شگفتی بهم نگاه میکرد
اشکامو پاک کردم و ایندفعه محکم تر بغلش کردم_به مرور...بیشتر از اینم انجام میدی جونگکوک...باورت دارم
_____________________
اهم اهم *-*
خب خب الان نظرتون چیههه؟ 🥂
داشت میبوسیدش*-*
کوک انگشتشو تکون داد🥺امیدوارمممم ازش لذت برده باشین🥺💜
ووتای این پارتو به ۲۰۰ تا برسونین پارت بعد رو اپ میکنم🤭
VOCÊ ESTÁ LENDO
handicapé || taekook
Romance~Completed~ (texting,real life) تهیونگ : چند وقته معلولی؟ (21:15) *دیده شد* جونگ کوک در حال تایپ کردن.... تهیونگ : چرا دیر تایپ میکنی؟ (21:17) هااا ببخشید ، دستت معلوله مگهنه d:؟ (21:18) Translating by : @meli19952000 Original story by : @hopeford...