3.4

8K 1.4K 412
                                        

مدتی از اون روز که تهیونگ با اون حرفش بهش پشت کرده بود و رفته بود میگذشت و خب
باید بگم جونگ‌کوک از اون روز به بعد تهیونگ رو جز دو بار که برای دادن فعالیتاش به یکی از استادا که تو کلاس B6 (کلاس تهیونگ) تدریس داشت رفته بود و دیده بودش
اصلا ندیده بود...

با لبایی آویزون کیفش رو روی شونه‌اش انداخت و از کلاس خارج شد
امروز نمراتشونو داده بودن و خب جونگ‌کوک خراب کرده بود
ولی طبیعیه مگه نه؟ قرار نیست همیشه ۲۰ و ۱۹ میگرفت که مگه نه؟
اما جونگ‌کوک میدونست قطعا اگه پدرش از نمراتش با خبر بشه باز قراره ازش عصبانی بشه
نفسش رو صدادار بیرون داد و در حالی که سرشو پایین انداخته بود و راهرو رو طی میکرد بازوش آروم گرفته شد

سرش رو برگردوند با دیدن صورت متعجب سوکجین هیونگش لبخند کوچولویی زد اما اونم زود محو شد

×هی جونگ‌کوک...پسر چت شده؟ میدونی چندبار صدات زدم؟ چیزی شده؟ ناراحت بنظر میای

+راستش چیز خاصی نیست فقط امتحانمو خراب کردم

×اوه خب تو که دانش‌آموز برتری چی میشه مثلا یه بار کم گرفتی

+هیچی نمیشه ولی بابام میکشتم

سوکجین اخمی کرد...بار ها جونگ‌کوک درباره خاطراتش و خانوادش چیزهایی تعریف کرده بود و خب اونطور که شناخته بود پدرش یه آدم کونی عوضی بود و حتی نمیخواست پولی برای درمان دست جونگ‌کوک بده

میخواست کمکی کنه ولی خب چیکار میتونست کنه؟
آهی کشید و آروم به شونه‌اش کوبید

×هی ناراحت نباش..دوست داشتم کمکی کنم اما من چی میتونم به بابات بگم...نگران نباش اینم میگذره

+اوهوم

دوباره لباشو آویزون کرد

+جیمین هیونگ رو دیدی؟

×اره زودتر رفت انگار حالت تهوع داشت

+اوه خب باشه بهش زنگ میزنم
ممنون هیونگ..روز خوشی داشته باشی

×توهم ...مواظب خودت باش

با دستش بای بای کرد و دوباره لباشو آویزون کرد و به سمت خونه راه افتاد

*******

بعد اینکه دست و صورتشو شست و لباساشو عوض کرد
موبایلش رو از روی میز برداشت و به جیمین پیام داد

جونگ‌کوک :
هی جیمینی
خوبی؟
جین هیونگ گفت حالت بد بوده

جیمین :
خوبم کوک..
ببخش خبر ندادم

جونگ‌کوک :
نه نه مهم نیست فقط نگران شدم که چرا حالت بد شده

جیمین :
فک کنم چون زنگ ورزش زیادی خودمو خسته کردم؟ شاید

handicapé || taekook Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora