Teach me Pt.6

8.9K 810 591
                                    

جشن تا نزدیکای شب ادامه پیدا کرد. هر دو زوج گرم صحبت کردن و نوشیدن برای آشنایی بیشتر بودن. تهیونگ کمی از نوشیدنیش رو مزه کرد و همزمان بدنش بخاطر نوشیدن بیش از حد الکل بی اختیار تکون خورد. به تمام اطرافیانش میخندید و با نگاهای عجیبشون رو به رو میشد.

درحالیکه از روی مستی لبخند میزد به نامزدش تیکه داد و گفت:

"ببخشید یکم مست کردم، به کارایی که میکنم خیلی توجه نکنید."

لیلی گونه تهیونگ رو کمی کشید و باعث شد بیشتر رنگ قرمزی بگیره.

"وقتی مستی حالت چهرت خیلی بامزه میشه!"

تهیونگ از تماس انگشت های لیلی با پوست صورتش احساس عجیبی بهش دست داد، ولی سعی کرد جلوی کلماتی که میخواستن از دهنش بی اختیار بیرون بپرن بگیره و از طرفی هم از برقراری تماس چشمی با جئون خودداری کنه. توی فکر بود چی میشد اگه لیلی از رابطه بین خودش و دوست پسرش خبر دار میشد و بازم چیزی نمیگفت. صدای گوش خراش آهنگی که از اسپیکرها پخش میشد باعث شد با ابروهای توهم کشیده به لیلی نگاه کنه.

دختر تک خنده ای کرد

" بابام خیلی آدم اجتماعییه و بخاطر همینم آهنگایی رو که حس میکنه به سلیقه بیشتر افراد حاضر توی سالن نزدیکه رو پخش کنه. خیلی راحت میشه انتخاب آهنگ برای افرادی که همگی لباسای رسمی پوشیدن رو به بابای امروزی من سپرد."

تهیونگ به عقیده اسپانسر شرکتشون لبخندی زد. درست بود، همه اونجا بیش از حد اتو کشیده و رسمی لباس پوشیده بودن و انتظار میرفت برای چنین مهمونی رسمیی یه آهنگ کلاسیک و آروم درحال پخش باشه تا اهنگ های گروهای مختلف کیپاپ. تهیونگ توی این مهمونی خیلی احساس راحتی میکرد چون تونسته بود تا این حد و بدون خجالت کشیدن توی جمع مست کنه .

لیلی درحالیکه دستهاش رو دور بازوی جانگکوک حلقه کرده بود رو به هوسوک پرسید:

"چند وقته باهم قرار میذارید؟"

هوسوک با برق افتخار توی چشمهاش بازوی تهیونگ رو محکم تر گرفت و گفت:

"پنج سال"

جانگکوک بهت زده جام شامپاینش رو روی میز گذاشت. پنج سال؟ نگاهش رو مدام روی دو پسر مقابلش میچرخوند. چجوری طی اینمه سال هیچ کاری نکرده بودن؟ متوجه شده بود که تازه نامزد کردن و.. جالب بود که برای پنج سال متوالی کنار هم و دقیقا روی یک تخت خوابیدن و تابحال هیچکاری نکردن.

جانگکوک توی اون لحظه فقط تونست چنین حرفی بزنه:

"واو، شما واقعا زوج خوشبختی هستید."

هوسوک لبخند مغرورانه ای روی لبهاش نقش بست و بعد از بوسیدن گونه تهیونگ گفت:

"واقعا در کنار هم خوشحالیم. ممنونم."

Teach meWhere stories live. Discover now