Teach me Pt.20

5.9K 616 170
                                    

بدن بیجون و زخمی هوسوک رو روی تخت گذاشتن و دوباره به سمت اتاق خودشون برگشتن. به محض بسته شدن در اتاق جانگکوک لب زد:

"ببخشید تهیونگ که زدمش. قس-"

جمله‌ش با نشستن لبهای نرم تهیونگ روی لبهاش نصفه موند

"کوکی هربار که حرف میزنی دلم میخواد لبهات رو بخورم، پسر تو واقعا بدجوری منو تحریک میکنی"

و به قصد گرفتن بوسه دیگه‌ای لبهاش رو به لبهای آقای دکتر رسوند.

"فکر کنم وقتشه دوباره باهام عشق‌بازی کنی آقای دکتر"

دقیقا به چهار شماره همه لباس‌هاش رو دراورد و با صدایی که حالا بم تر از حالت معمول شده بود لب زد:

"میشه کوکی؟"

فورا لباس‌هاش رو کند و این دفعه بدون لب و با آب دهنش سعی کرد تمام عوضش رو خیس و لغزنده کنه...میخواست واردش بشه که با ورودی سرخ و متورم پسرک مواجه شد. تعجبی نداشت، فقط چند ساعت از سکس قبلیشون گذشته بود.

" تهیونگ، درد نداری؟"

"الان دیکم بیشتر از اون سوراخ فاکی درد میاد، پس دست بجنبون آقای دکتر."

جانگکوک از لجبازی پسر خنده‌ش گرفته بود. باورش نمیشد این همون پسر خجالتی باشه که جلسه اول که به مطبش اومده بود، حتی از دراوردن لباس‌هاشم خجالت میکشید و الان داشت برای زودتر بفاک رفتن التماس میکرد.

سر عوضش رو روی ورودی پسرک فشار داد و با حرکت اول تمام دیکش رو وارد بدن تهیونگی کرد و برای جلوگیری از واکنش بدن تهیونگ، کمر باریک پسر کوچیکتر رو بین انگشتهاش گرفت.

"شت، بیبی خیلی خوب میدونی باید چه جوری حالمو خوب کنی."

تهیونگ اونقدری غرق لذت بود که حتی یک کلمه هم از حرفای جئون رو نمیشنید و تنها صدایی که دائما توی ذهنش اکو میشد، ناله‌های بلند و بی مهابایی بود که برای گوش‌های آقای دکتر قشنگ ترین ملودی جهان محسوب میشد.

با حس کردن بالا رفتن سرعت ضربه‌های جانگکوک توی بدنش، سرش رو بیشتر توی بالش فشار داد.

حالا صدای برخورد بدن گرمش با بدن پسرکش بلندتر از قبل توی اتاق اکو میشد. هر ثانیه که میگذشت حس میکرد بیشتر به ارگاسم نزدیک میشه و نفس‌هاش سنگین‌تر میشن. این پسر اونقدر با هر حرکتش تحریکش میکرد که کاملا کنترلش رو از دست میداد.

فقط چند ثانیه بعد تمام کامش رو توی بدن تهیونگ خالی کرد و تمام وزن بدنش رو روی کمر تهیونگ انداخت و روی بدن پسر کوچیکتر دراز کشید. لبهاش رو به گوش تهیونگی رسوند و آروم پچ زد:

" لعنت بهم، ببخشید که اینقدر زود اومدم. بدجوری تحریکم میکنی بیبی بوی."

تهیونگ با حس کردن خالی شدن بدنش از عضوی که تا چند دقیقه پیش برای داشتنش التماس میکرد ناله بلندی کرد:

Teach meWhere stories live. Discover now