Teach me Pt.15

6.7K 634 219
                                    


سرش رو به سمتی که جئون بهش خیره شده بود برگردوند تا ببینه چه اتفاقی افتاده که تا این حد کوک رو به فکر فرو برده ولی جونگکوک به سرعت به حرف اومد:

"خوبم! هی، آم...دارم سعی میکنم به اون سفری که بابای لیلی قولش رو به شرکتتون داده بیام و ببینمت. ای کاش بتونیم پاتنرامون رو بپیچونیم و از تایمی که کنار هم توی جزیره ایم لذت ببریم. دلم میخواد از منظره غروب خورشید کنار دریا درحالیکه تو کنارمی، لذت ببرم. تو هم دوست داری؟"

معلومه که دوست داشت:

"عاشقشم!"

هیچوقت تابحال به جزیره ججو نرفته بود اما از خیلیا درباره‌ این که چه جزیره قشنگیه شنیده بود. واقعا دلش میخواست چیزی که جونگکوک چند دقیقه پیش براش تعریف کرده بود، رنگ واقعیت بگیره و تا دلش میخواد کنار آقای دکتر وقت بگذرونه.

"خوشحالم که دیگه قلبت درباره احساساتی که بینمون شکل گرفته مردد نیست و حالا به قلب توی سینه من پیوند خورده. ازت ممنونم ته."

"دقیقا از همون وقتی که پامو از در خونه‌ت بیرون گذاشتم جوری دیوونه وار خودش رو به دیوارای قفسه سینم میکوبید که متوجه شدم واقعا عاشقتم جونگکوک. حتی تا چند دقیقه پیش هم دیوونه وار دلم برات تنگ شده بود ولی الان که کنارتم دیگه هیچ حس بدی ندارم."

بدنش رو از روی میز به سمت جونگکوک کشید و بوسه ای لبهای صورتی پسر بزرگتر گرفت.

کوکی کمی عقب کشید و برای استفاده از فرصتی که تهیونگی بهش داده بود و برای گرفتن بوسه دیگه ای به سمت صورت پسرک خم شد.

"میتونم قسم بخورم که با هربار بوسیدنت اکسیژن به ریه هام برمیگرده."

خنده ریزی کرد و از لا به لای چتری هایی که روی پیشونیش ریخته بود به صورت خوشحال کوک خیره شد.

" بعضی وقتا واقعا عینه فلج مغزی ها میشی و من واقعا از این حالتت خوشم میاد."

بازم همون خنده مخصوص کوکی که باهاش تونسته بود جاش رو توی قلب این پسر باز کنه، روی لبهاش جا خوش کرده بود.

"دیگه کاملا با این بوسه های شیرینی که از لبات گرفتم، سیر شدم."

جونگکوک لبخند شیرینی زد:

"حالا کی فلجه؟"

به طرز شیرینی لب هاش رو آویزون کرد:

" کمال همنشین در من اثر کرده"

"یه چیز دیگه هم خیلی دلش میخواد جزوی از وجودت بشه."

خنده شیطانی روی لبهاش نشوند:

"نظرت درباره یه عشق بازی کوچولو موچولو قبل از کار چیه؟"

سرش رو پایین انداخت و به انگشتهای کشیده‌ش خیره شد و آروم سرش روتکون داد. هیچوقت نمیتونست به سکس نه بگه، مخصوصا اگر کسی که ازش درخواست میکرد، پسری بود که حالا جلوش ایستاده بود و به خوبی خبر داشت چجوری باید موقع سکس رفتار کنه که تمام سلول به سلول بدن ته اسمش رو فریاد بزنن.

Teach meWhere stories live. Discover now