Teach me Pt.16

6.1K 610 311
                                    


از حرکت بی مقدمه هوسوک ترسیده بود، اما قبل از این که کار احمقانه ای از اون مرد سر بزنه باید آرامش رو به بدنش لرزونش برمیگردوند. برگشت و مشتش رو حواله صورت نامزدش کرد. هوسوک از برخورد پرقدرت دست تهیونگ با صورتش، و برخورد بدنش به در دستشویی ناله کرد.

پسر کوچیکتر فریاد زد:

" هیچ معلوم هست تو چه مرگته؟"

خونی که توی دهنش جم شده بود رو روی زمین تف کرد:

" چند وقته میبینم چجوری به اون مرتیکه لاشی نگاه میکنی. چرا اون رنگ نگاه لعنتیت روی جونگکوک رو روی خودم که 5 فاکینگ ساله نامزدتم حس نمیکنم تهیونگ؟"

قرار نبود درباره اطلاع داشتنش از رابطه بین اون دو چیزی بگه.

تهیونگ شلوارش رو پوشید و مردی که رو به روش ایستاده بود رو از سر راهش کنار زد:

"پس فکر میکنی با تجاوز کردن به من دیدم نسبت بهت عوض میشه؟ واقعا اینجوری فکر میکنی هوسوک؟! شاید از نظر بدنی ضعیف بنظر بیام اما وقتی حرف چنین کثافت کاریایی میشه میتونم حتی تویی که نامزدمی رو یه جوری بزنم که با همون ضربه اول از هوش بری."

بعد از مرتب کردن موهاش بدون توجه به قلبی که با بالاترین سرعت توی قفسه سینش میکوبید، با قدم های بلند از اون مکان متشنج خارج شد. نمیخواست به جونگکوک درباره اتفاقی که همین چند دقیقه پیش افتاده بود چیزی بگه چون میدونست اگر جئون از این ماجرا بویی ببره بی شک یه بلایی سر هوسوک میاره.

تماس ها و پیام هایی که از طرف هوسوک روی گوشیش خودنمایی میکرد و ازش میخواست بخاطر دیوونگی چند ساعت پیشش ببخشدش رو بی‌جواب گذاشت، میدونست که هیچوقت نمیتونه از ته قلبش اشتباه هوسوک رو ببخشه. بدون اجازه گرفتن از تهیونگ داشت بهش تجاوز میکرد و رسما بهش آسیب میرسوند. با این کارش تمام عشقی که نسبت به این مرد در طی 5 سال رابطه‌شون بدست آورده بود، به یکباره ناپدید شده بود. الان بهترین موقعیت برای تموم کردن رابطه‌ش با هوسوک بود اما با به یاد آوردن اون تعطیلات تشویقی که میتونست با جونگکوک بگذرونه، به این نتیجه رسید که بهتره یکم دیگه این رابطه اجباری رو کش بده. تو این اوضاع بهم ریخته دلش میخواست حداقل تایم کوتاهی رو فارغ از آدمایی که تا امروز حالش رو خراب کردن با جونگکوک وقت بگذرونه و تایمی که کنار هم هستن رو صرف پیاده کردن برنامه هایی که از مدتها قبل باهم ریختن، بکنه.

برای پیش بردن افکاری که توی ذهنش داشت، مجبور بود جواب هوسوک رو بده. به افکارش خندید و گوشیش رو به دست گرفت:

"میبخشمت، اما از این به بعد بیشتر حواست باشه که اینجور اتفاقا دوباره پیش نیاد."

انگشتهاش رو روی گونه‌ش کشید و با حس درد و سوزش عمیقی زیر پوستش سرش رو عقب کشید. احتمالا برای این که جای سیلی هوسوک ورم نکنه، باید روش یخ میگذاشت.

Teach meWhere stories live. Discover now