تهیونگ حین کپی گرفتن از برگه های مورد نیازش، به دستگاه کپی تکیه داده بود و به برنامه ای که برای بعد از کارش چیده بود فکر میکرد. فکرش سمت جئون و تصمیمش درباره کنسل کردن جلسات ملاقاتشون کشیده شد. و بنظرش این بهترین کار برای پایدار نگهداشتن رابطهش با نامزد دوست داشتنیش بود.
به این فکر میکرد که باید همین روزا برنامه ریزی برای عروسیشون رو شروع کنن، ولی نمیتونست بهترین روز ممکن رو برای این جشن فوق العاده پیدا کنه. هیچوقت باهم درباره برنامه ریزی های عروسی صحبت نکرده بودن و تهیونگ هم نمیخواست تنهایی برای همه اینا برنامه ریزی کنه. دلش میخواست همین امسال عروسیشون رو رسمی کنن، اگر تمایل هوسوک رو میدید شاید میتونستن تصمیم پنج سالشون رو توی چند ماه آینده عملی کنن.
جکسون وارد اتاق کپی شد و با دیدن تهیونگ که توی افکارش غرق شده و همچنان یه سرامیک های کف اتاق خیره بود، پرسید:
"به چی فکرمیکنی؟"
"هان؟ آها، جشن عروسی. هنوز نه دربارش حرف زدیم نه براش برنامه ریزی کردیم، فقط داشتم فکر میکردم یعنی قراره چجوری پیش بره؟"
بعد از برداشتن برگه هایی که روی دستگاه بود بازدمش رو با صدا بیرون داد و تکیهش رو از دستگاه کپی گرفت.
جکسون راهشو سمت دستگاه کپی کشوند. دلش برای اذیت کردن تهیونگ تنگ شده بود:
"اصلا مطمئنی هوسوک میخواد باهات ازدواج کنه؟"
"دهنتو ببند. اگر نمیخواست باهام ازدواج کنه از همون اول اصلا پیشنهادش رو نمیداد"
"میدونم، هوسوک مرد خوبیه ته، و میتونه تورو خوشبخت کنه."
با آرنجش به تهیونگ زد و در ادامه گفت:
"تو هم مرد خوبی هستی. اونقدر خوب که حتی تا الان یک بارم توی زندگیت شق نکردی."
و خنده ای کرد
"وقتی برای اولین بار بفاکت بده، میدونی...اولین باری که ارضا بشی کل ذهن و افکارت رو پر میکنه."
بعد از تموم شدن حرفش نگاهش رو روی پایین تنه تهیونگ ثابت کرد.
تهیونگ با فکر کردن به اولین باری که پیش جانگکوک به ارگاسم رسیده بود، گر گرفت. واقعا نمیتونست اولین تجربش رو به هیچ وجه فراموش کنه.
"مطمئنم همینطوری میشه."
جکسون با دیدن ریکشن تهیونگ نفسش رو بیرون داد
"الان با حرفم موافقت کردی؟ و تو...یه لحظه وایستا ببینم، مطمئنی هنوز باکرهای؟"
جکسون دستش رو به چونش گرفت و به سمت تهیونگ قدم برداشت و ریز به ریز اجزای صورتش رو آنالیز کرد:
YOU ARE READING
Teach me
Romanceتهیونگ قراره با بهترین پسری که توی تمام زندگیش شناخته به زودی ازدواج کنه ولی تابحال هیچ چیزی رو جز بوسیدن با هوسوک تجربه نکرده و از طرفی هم میخواد توی رابطه با همسرش بهترین باشه. دوستش دکتری رو در همین زمینه بهش معرفی میکنه که توی این قضایا کمکش کنه...