از صحنهای که مقابل چشمهاش شکل گرفته بود به شدت شوک شده بود. حس میکرد یه نفر تمام اعضای بدنش رو از بدنش بیرون ریخته و همونجا به خیال خودش رهاش کرده تا بمیره.
نگاهش روی جانگکوک که با نهایت سرعت و بیاهمیت به لرزش شدید بدنش از تخت پایین اومده بود و مشغول پوشیدن باکسرش بود، چرخید.
باورش نمیشد که دوستپسرش زیر یه نفر دیگه...
رو برگردوند تا به سمت در بره ولی اونقدر سردرگم بود که حتی نمیتونست دری که ازش وارد اون اتاق لعنتی شده بود رو پیدا کنه.
درحالیکه تیشرتش رو تن میکرد اسم دختر رو فریاد زد:
"لیلی! صبر کن!"
قبل از این که دختر کاملا از در سوییت خارج بشه خودش رو به لیلی رسوند و انگشتهای سردش رو دور بازوی دختر حلقه کرد.
"بذار بهت توضیح بدیم."
لیلی با بی حوصلگی جواب داد:
"دقیقا چیرو میخوای توضیح بدی جانگکوک؟ این که زیرخواب یه نفر دیگه شدی؟ خیلی ممنون از لطفت خودم با چشمای خودم همه چیز رو دیدم. میدونستی این یه موردهمیشه خط قرمز من بوده"
با لحنی که التماس توش موج میزد جواب داد:
"نه...باور کن میخواستیم همه چیز رو بهت بگیم. ازت خواهش میکنم، بشین و به حرفامون گوش بده! لطفا!"
تهیونگ ملحفهها رو دور بدن برهنهش پیچیده بود و با گیجی به منظره روبهروش خیره شده بود. لرز اعصاب خوردکنی به لطف گرفته شدن مچشون به بدنش افتاده بود.
از اولشم میدونست ایده مضخرفیه ولی انگار اون دیک بیصاحابش فقط به فکر خودش بود و حالا هم به بدترین شکل ممکن هردوشون رو توی مخمصه انداخته بود.
لیلی اشکهاش رو پاک کرد و رو به روی جانگکوک ایستاد:
"فقط دو دقیقه وقت داری توضیح بدی."
جانگکوک به سمت تخت حرکت کرد و دست تهیونگ رو بین انگشتهای لرزونش کشید و رو به دختری که با شدت بیشتری گریه میکرد و صورت ظریفش رو پشت دستهاش پنهان کرده بود گفت:
"من دوستش دارم. من واقعا متاسفم لیلی. واقعا از ته دلم میگم...ما فق..."
"چند وقته با هم رابطه دارین؟"
درحالیکه به تهیونگ اشاره میکرد ادامه داد:
" یه لحظه صبر کن، یعنی تمام این مدت...همه اون رفتارای عجیب بخاطر این بود؟ ولی تهیونگ که داره ازدواج میکنه! مگه تو و هوس"
با به یاد آوردن این که خود هوسوک کارت این در رو بهش داده، ادامه حرف توی دهانش ماسید.
YOU ARE READING
Teach me
Romanceتهیونگ قراره با بهترین پسری که توی تمام زندگیش شناخته به زودی ازدواج کنه ولی تابحال هیچ چیزی رو جز بوسیدن با هوسوک تجربه نکرده و از طرفی هم میخواد توی رابطه با همسرش بهترین باشه. دوستش دکتری رو در همین زمینه بهش معرفی میکنه که توی این قضایا کمکش کنه...