تهیونگ با حس مزخرف خماری، به سختی چشمهاش رو باز کرد. بنظر میومد هوسوک هنوز خوابه، پس دستهاش رو دور بازوی نامزدش حلقه کرد ولی با حس کردن سینه برهنهای که از پشت به بدنش چسبیده بود ترسید. به هر ضرب و زوری بود چشمهاش رو باز کرد و با چهره خوابالوده دکترش که بدون لباس و فارغ از دنیای اطرافش خوابیده بود، مواجه شد.
به لطف اون همه الکلی که دیشب خورده بود حالش هر ثانیه بد و بدتر میشد اما باید میفهمید چیشده که هردوشون از یه تخت و کاملا برهنه، اونم کنار هم سر در آوردن. پس شروع به تکون دادن بدنش کرد:
"بیب، بیدار شو! شت!"
تلو تلو خوران از روی تخت پایین اومد و با دیدن بدن برهنهش آه از نهادش بلند شد. پتو رو از روی جئون کنار زد و با هیکل لخت پسر مواجه شد. نکنه دیشب توی مستی کاری کردن؟ به سمت لباس هاش هجوم برد تا همونطور که با یه دست لباسهاش رو میپوشه با دست دیگش هم کوک رو بیدار کنه.
"جانگکوک، بیدار شو. پاشو لباساتو بپوش!"
ساعت رو از روی گوشیش چک کرد، ساعت 7 صبح بود و دعا میکرد که کسی صبح به این زودی از خواب بیدار نشده باشه.
جانگکوک با غرغر از خواب بیدار شد، ولی هنوز به شدت احساس خستگی میکرد. چشمهاش رو مالید و با تعجب به پسر نگاه کرد.
"توی اتاق من چیکار میکنی؟"
چشمهاش رو ریز کرد و جواب داد:
" توی یه اتاق دیگه ایم. اونم کاملا برهنه."
نگاه متعجبش رو روی پسر چرخوند ولی انگار برخلاف حرفش همه لباس هاش تنش بود ولی چرا خودش هیچ لباسی به تن نداشت؟
"هان؟ دیشب باهم سکس کردیم؟"
"نمیدونم..."
تغییری توی بدنش حس نمیکرد، اگه سکس میکردن باید حس متفاوتی نسبت به روزای دیگه میداشت، مگه نه؟ ولی هیچ حس متفاوتی با روزای عادی دیگه نداشت.
همونطور که از تخت پایین میومد تا به سمت لباسهاش بره، پرسید:
"باسنت درد میاد؟"
"نه... تو چی؟"
جئون چرخید و سرش رو به معنای نه تکون داد:
"نه. فکر کنم هنوز اون کار هیجان انگیز رو انجام ندادیم..."
با بیخیالی چشمهاش رو چرخوند
"زود لباسهات رو بپوش، قبل از این که هوسوک بیدار شه باید برگردم اتاقمون."
کوک ابروهاش رو بالا انداخت:
"یعنی میخوای بدون اینکه بوسم کنی بری؟"
سر جاش میخکوب شد و عذرخواهی کوتاهی کرد:
"ببخشید! عجله دارم."
YOU ARE READING
Teach me
Romanceتهیونگ قراره با بهترین پسری که توی تمام زندگیش شناخته به زودی ازدواج کنه ولی تابحال هیچ چیزی رو جز بوسیدن با هوسوک تجربه نکرده و از طرفی هم میخواد توی رابطه با همسرش بهترین باشه. دوستش دکتری رو در همین زمینه بهش معرفی میکنه که توی این قضایا کمکش کنه...