پارت بیست و سوم

313 80 13
                                    

هری تصمیمش رو گرفته بود.با اینکه به چیزی که می‌خواست نرسیده بود اما راضی نبود به خاطرش دل یک انسان رو بشکنه.

به دفتر شلبی رفت تا بدون دردسر استعفا بده اما به محض ورودش متوجه شد یه چیزی اونجا مثل همیشه نیست...

دفتر مثل سابق پر رفت و آمد نبود.داخل که رفت شیشه‌های شکسته رو کف زمین دید.ایدا گوشه‌ای خشکش زده بود و با نگرانی به اون وضع نگاه می‌کرد.

هری به طرفش دوید:«چه اتفاقی افتاده؟»

ایدا:«صبح پلیس‌ها اینجا ریختن و تامی و آرتور رو بردن.»

هری:«چی،چرا؟»

ایدا:«جریان تولید غیر قانونی مشروبات الکلی رو فهمیدن.»

هری:«شت...
می‌دونستم پدرخوانده بالاخره کار خودش رو می‌کنه.»

ایدا:«حالا باید چکار کنیم؟»

هری:«شمارهء وکیل تامی رو بهم بده.من به ادارهء پلیس میرم.
نگران نباش ایدا همه چی درست میشه.»

ایدا:«امیدوارم.»

هری بی‌معطلی با هاردی وکیل تامی تماس گرفت و اونو در جریان ماجرا قرار داد و همراه هم به ادارهء مرکزی پلیس رفتن.

هری به محض ورود به دفتر رییس پلیس گفت:«من راننده و ایشون وکیل آقای شلبی هستیم.میشه بگید چرا تامی شلبی و برادرش رو دستگیر کردید؟»

رییس پلیس:«خودتون باید تا الان فهمیده باشید چرا.در ضمن اینو بدونید یه وکیل که سهله،اگه سه تا وکیلم داشته باشه بازم نمی‌تونه از محاکمهء دادگاه فرار کنه.»

حرف‌های هری و هاردی راه به جایی نبرد.حتی تقاضای ملاقات هاردی با تامی هم رد شد.دست از پا درازتر به دفتر شلبی برگشتن.

ایدا برای هری و هاردی نوشیدنی آورد:«چکار می‌تونیم براشون بکنیم؟»

هاردی:«جرم مشخصه.راهی برای دفاع ازش وجود نداره. باید منتظر حکم دادگاه بمونیم.»

ایدا خندهء عصبی کرد:«من فکر می‌کردم تو وکیل کارکشته‌ای هستی و می‌تونی نجاتشون بدی،عوضش داری بهم میگی هیچ راه نجاتی نیست؟»

هاردی:«نصفی از ما وکیل کارکشته‌ایم ایدا، بقیه‌مون کلاهبرداریم!
اما دربارهء نجات دادنشون یه راه هست...دور زدن قانون با چیزی که پلیس‌ها هنوز نمی‌دونن.

اگه یکی پیدا شه و کارخونه‌های تامی رو بخره و اونها رو تغییر کاربری بده تبرئه میشه. اینجوری انگار پلیس زود قضاوت کرده و حتی تامی می‌تونه اعاده حیثیت کنه.

اما به شرطی که تامی فعلا اعتراف نکنه و یه کله‌گنده پیدا شه کارخونه‌ها رو بخره.»

‌The young masterWhere stories live. Discover now