پارت بیست و پنجم

346 84 59
                                    

لـویـی دو ساعت زودتر از همیشه بیدار شد.وقت‌هایی که استرس داشت خیلی کم می‌خوابید و چندین بار تا صبح از خواب می‌پرید.

اون روز دادگاه هری برگزار می‌شد. لویی به عنوان شاهد همراه وکیلشون به دادگاه میرفت.
سعی کرد سرش رو با بازی با سگش پیپین گرم کنه، بهترین یادگاری که از هری براش مونده بود.اینجوری وقت زودتر می‌گذشت.

بالاخره ساعت هشت شد و دنیل به دنبال لویی اومد و به طرف دادگاه راه افتادن.

دنیل:«درک میکنم تو از روی احساسات خودت رو به عنوان شاهد معرفی کردی،ولی واقعا چطور میخوای به نفع هری شهادت بدی وقتی نه از کارهاش خبر داری نه از مسائل پیچیدهء حقوقی؟»

لویی:«چاره‌ای نیست،دکتر کیانو که مرد سرشناس این شهر و از دوستان نزدیک ما بود با همسرش به بدفوردشایر رفته و شهادت دادنش غیر ممکنه، بقیهء شریک‌های هری هم غیر از آیدان و نایل یا کار غیر قانونی‌ای کردن و میترسن از ده فرسخی دادگاه رد بشن یا به هری پشت کردن.

اما من به عشق ایمان دارم،عشق همیشه پیروز میشه.»

به ساختمان دادگاهِ عالی* رسیدن و وارد اتاق محکمه شدن.کم‌کم بقیهء شاهدها و هیئت منصفه و سپس قاضی کلفلین وارد شدن و در جایگاه‌هاشون نشستن.

قاضی دستور داد متهم رو بیارن.چشم لویی با دیدن هری که خسته و غمگین بود پر از اشک شد.به زحمت تونست خودش رو کنترل کنه و به صحبت قاضی گوش بده.

کلفلین بعد از قرائت جرم از هری خواست وقایع رو توضیح بده و اونو چند بار سوال و جواب کرد.هری موقع جواب دادن برمی‌گشت و به پشت سرش نگاه می‌کرد.انگار نگاه کردن به لویی باعث میشد اعتماد به نفس بگیره و از چیزی نترسه.

قاضی در آخر گفت:«پس یعنی میخوای بگی اتهامات رو قبول نداری آقای استایلز؟»

هری:«به هیچ عنوان.»

قاضی اظهارات وکیل مدافع هری رو هم بررسی کرد و از شاهدان دعوت کرد به جایگاه مخصوص بیان.
آیدان و نایل به ترتیب رفتن و به نفعش شهادت دادن. اما پچ‌پچ‌های هیئت منصفه نشون می‌داد چنان که باید کارآمد و تاثیرگذار نبودن.

قاضی شاهد سوم رو صدا زد و وقتی فهمید اون لوییه با تمسخر گفت:«اینجا دادگاهه نه اتاق خواب! الان استایلز به یه شاهد درست و حسابی بیشتر از معشوقه‌ نیاز داره!
بهمون بگو آقای لویی که استایلز چطور تا حالا روی حقیقی خودش رو نشون نداده بود؟»

لویی اما خودش رو نباخت و در جایگاه ایستاد.باید چی می‌گفت؟! از خوبی‌های هری،مهربونی‌هاش،حس بی‌نظیری که لمس کردنش به لویی میداد!؟

دفاع از یه بی‌گناه خیلی سخت‌تر از یه گناهکاره،گناهکار رو میشه با شهادت راست یا دروغ آزاد کرد،اما برای بی‌گناهی که اصرار به متهم کردنش دارن شهادت راست هم به معنی دروغه.

‌The young masterWhere stories live. Discover now