ییبو به خانه رسید. در تاریکی و سکوت آن، پاهای خسته اش را به اتاق مخفی که پشت کمد اتاق خوابش قرار داشت، رساند. اتاقی کوچک برای تمرکز بر روی پرونده های جنایی. دیوارهای اتاق پر بود از عکسهای پرونده ی اخیر. توضیحات، عکس مقتولین، مظنونین، نقشه ی محوطه ها، شیوه های قتل و...
به سمت میز کارش رفت. کشوها را به خوبی گشت. از زیر برگه های آخرین کشو، کتابچه ی شعر باریکی را در آورد. از رنگ و روی آن می شد فهمید که قدیمی است. صفحه ی دوم کتاب، نقاشی کودکانه ای از یک خرگوش بود. زیر نقاشی با خطی نه چندان خوانا متنی نوشته شده بود:
"و این آسمان آبی و این زمین پهناور
من: همراهم شراب،
همچون سواری سرگردان
از
میان کوه ها سفر خواهم کرد
و از آن خانه ای خواهم ساخت.
شعری از وی برای عاشقش ییبو، ها ها ها"
بر روی نوشته دست کشید. در حالی که کتاب را بسته و به سینه اش می فشرد، بی صدا چند قطره اشک از چشمانش سرازیر شد. همانجا پشت میز، کنج دیوار چنبره زد. کتاب هنوز در آغوشش بود که خواب چشمان او را پر کرد.
*** هجده سال قبل:
ییبوی سیزده ساله از پشت پنجره ی چوبی اتاق پذیرایی به بیرون نگاه میکرد. همسایه ی روبرویی با سه فرزند خود برای اقامت تابستانه آمده و همه شاد بودند. دو برادر که در حال کشتی گرفتن با هم بودند به همراه دختری زیبا با لبخندی درخشان، خیره به آن دو.
غرق در چهره ی شاد آنان بود که دستی بر شانه اش نشست:"ییبو... کجا رو نگاه میکنی؟ اووووو.... همسایه جدیدامونن... ای ول... فکر کنم هم سن و سالهای ما باشن!! چه خوب؟! میتونیم باهاشون جور شیم... به عمو میگم واسه فرداشب شام دعوتشون کنه"
قبل از اینکه پسر کوچکتر مخالفتی کند، پسر بزرگتر همانطور که به سمت آشپزخانه می رفت با صدای بلند داد زد:"عمو!!! عمو!!! همسایه هامون اومدن... میشه باهاشون آشنا شیم؟ دعوتشون کنیم؟"
ییبو کمی به برادرش نگاه کرد. دستانش را در جیب شلوار پارچه ایش فرو برد. به سمت پنجره برگشت و همانطور که صدای مخالفت عمو و التماسهای برادرش را می شنید دوباره به خانواده ی جدید خیره شد. پسرها در حال جابجایی وسیله ها از ماشین به داخل خانه بودند. ناگهان چشمانش در نگاه پسر بلندتر گره خورد. پسر جوان ابتدا با تعجب سپس خندان با دندانهایی بیرون ریخته برایش دست تکان داد. با این حرکت او، پسر دوم، نیز به ییبو نگاه کرد که با اخم او و کشیدن پرده ها همراه شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/262705089-288-k318744.jpg)
YOU ARE READING
وابی سابی
Mystery / Thrillerوابی سابی هنر اصیل ژاپنی در یافتن زیبایی در نقص و ژرفی در طبیعت، پذیرش چرخه طبیعی رشد، پوسیدگی و مرگ است. ساده، تنبل و بی نظم است و بیش از همه به اصالت احترام می گذارد. معنای اصالت برای ژان و ییبو چیست؟ دو مرد از دنیای کاملا متفاوت. یکی مردی از هنر...