پارت سوم

502 134 45
                                    


مرد جوان با گامهایی بلند وارد ساختمان مرکزی پلیس پکن شد. صدای قدم های خشک او فضای ساختمان را فرا گرفته بود. بی توجه به اطراف خود، مسیری که به سمت آسانسور منتهی می شد را طی کرد. نگاه همه خیره به او بود. با صدای باز شدن آسانسور وارد آن شد و بلافاصله دکمه ی طبقه ی مورد نظر را فشار داد. قبل از بسته شدن در، کسی مانع از حرکت آن گردید. افسر لان یوآن با عجله و لبخندزنان وارد آسانسور شد. هردو به یک طبقه می رفتند. یوآن به سمت مرد برگشت و با ذوق فراوان دستش را دراز کرده، گفت:"دکتر وانگ، من افسر لان یوآن هستم و ... خیلی ...خیلی خوشحالم از نزدیک میبینمتون ... این باعث افتخارمه"

وانگ ییبو زیر چشمی نگاهی به پسر جوان انداخت. زیر لب هومی گفت. سرش را تکان داد. اما پاسخ دست او را نداد. با صدای آسانسور سریعتر از افسر جوان، از آن خارج شد. لان یوآن که کمی از این قضیه دلخور شده بود پشت سر او شروع به حرکت کرد. با رسیدن به ورودی دفتر دایره ی جنایی، رییس نیه مینگجو به همراه جیانگ چنگ و وانگ لیو به استقبال دکتر جوان آمدند. رییس نیه دستانش را برای خوشامد گویی دراز کرد، اما با تعجب متوجه لان یوآن شد که به صورتی نامفهوم به موضوعی اشاره می کند. با بی پاسخ ماندن جوابی به دستانش، منظور افسر جوان را فهمید.

لیو لبخندی زده روبروی رییس نیه قرار گرفت و گفت:" قربان، دکتر وانگ عادتی دارن و اینکه حتی با خانوادشونم دست نمیدن، این یکی از ویژگی هاشونه و منظوری ندارن، امیدوارم دلخور نشید و پوزش منو بپذیرید."

چنگ سرش را پایین انداخته، پوزخندی زد که از نگاه دکتر جوان و بقیه نادیده نماند.

رییس مینگجو سرفه ای کوتاه کرد. با کمی اخم ادامه داد:

"دکتر وانگ...باعث افتخارمونه که قبول زحمت کردید و وقتتونو به ما دادید."

ییبو با راهنمایی او وارد دفتر شد. روبروی رییس نیه ایستاد. ظاهر برازنده ی او با چهره ی سردش تضادی جالب ایجاد کرده بود. با طنین صدایش، سکوتی عجیب برقرار شد:"من از شما ممنونم که بهم اعتماد کردید و این افتخار رو بهم دادید تا برای حل این پرونده کنارتون باشم."

مینگجو لبخندی زد و اشاره کرد تا بنشینند. تبادل اطلاعات دو تیم شاندونگ و پکن، دو ساعت به طول انجامید. ییبو تمام مدت، در سکوت به حرفهای هر دو تیم با دقت گوش داده، نت برداری میکرد.

پس از اتمام گزارشات، رییس نیه به سمت او برگشت و پرسید:" خوب؟ دکتر وانگ! نظرتون چیه؟"

ییبو در حالیکه متفکرانه قلم مخصوص خود را در دستش می چرخاند پاسخ داد:"نظر قطعیمو بعد از دیدن و بررسی کامل جنازه میگم، اما تا اینجا اعتقاد دارم... فردی که اینکارو کرده، یا قبلا قتلی انجام داده که اینقدر تمیز و حرفه ای کار کرده و یا از قبل خیلی راجع بهش پژوهش و بررسی انجام داده، چیزی که به نظرم ناقصه، گپ چهل روزه ی مفقودی مقتول بوده، نکات دیگه ای هم هست، اما باز هم تا خودم بررسی نکنم نمی تونم بگم."

وابی سابیTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang