𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛 1

17.7K 1.4K 269
                                    

اول از همه سلام به ریدرای قشنگم😍
لازم دونستم که یه چیزی رو راجع این فیک بگم..
اینکه این داستان بیشتر از شخص سوم استفاده میشه یعنی حالت گفتاریش از شخص سومه
و همون‌طور که تو خلاصه گفتم جئون جونگ‌کوک بزرگترین رئیس باند مافیاس..

خب زیاد منتظرتون نمیزارم بریم سراغ داستان🥰
ووت و کامنتم فراموش نکنین🥺❤️

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

Writer pov's:

با اخم رو پیشونیش کتشو پوشید و از اتاق اومد بیرون که خدمه ها با دیدنش تعظیم کردن و بادیگارد ها هم اومدن سمتش و تعظیمی کردن و یکی از بادیگارد ها گفت:

-قربان محموله ها رسید و قراره با پارک یه جلسه داشته باشین!

با همون اخم رو پیشونیش که جذاب تر نشون میداد سری تکون داد و گفت:

_ماشین و برام آماده کنین و به الکس بگو بیاد!

بادیگارد تعظیمی کرد و ازش دور شد..از تو جیبش پاکت سیگار رو به همراه فندک طلایی رنگش که انتهاش به j حکاکی شده بود بیرون کشید..
سیگار رو بین لباش گرفت و روشنش کرد و با دیدن خدمه ای که سمتش میومد گفت:

_برام مشروب بیار!

خدمه زن تعظیمی کرد و بعد از دقیقه ای با شیشه مشروب و لیوانی که تا نصف کمتر با مشروب پر شده بود به سمت جونگ‌کوک اومد و داد دستش..

مشروب تو دستشو نزدیک لب‌هاش کرد و کمی مزه کرد و با دیدن یونگی یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت:

_بالاخره اومدی!

یونگی سری تکون داد و کت چرمش رو از تنش در آورد و گفت:

^مطمئنی میخوای باهاش حرف بزنی؟! اون پارک خیلی عوضیه!

جونگ‌کوک نیشخندی زد و گفت:

_مطمئنم به همون اندازه عوضی بودنش احمقم هست!

یونگی یه تای ابروشو بالا انداخت و تایید کرد و لیوان مشروب رو از دست جونگ‌کوک گرفت و یک نفس سر کشید..

جونگ‌کوک ضربه ای به شونه یونگی زد و گفت:

_من دارم میرم..حواست باشه اگه شین اومد نگهش دار تا من بیام!

یونگی کت چرمش و برداشت و به تکون دادن سرش اکتفا کرد و از پله ها بالا رفت و رفت تو اتاقش!

:
:
:
:

اشکاشو پاک کرد و خودشو تو بغل جیمین انداخت و گفت:

+ه..هیونگی..م..من

هق هق هاش اجازه نمیداد حرفشو کامل کنه و جیمین با بغض چشماشو روی هم فشرد و پشت تهیونگ رو نوازش کرد و گفت:

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Où les histoires vivent. Découvrez maintenant