𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛 4

7.8K 1K 111
                                    

Writer pov's:

همراه با دختر از راهرویی که اتاق های زیادی داشت عبور میکردن و تهیونگ هر لحظه با شنیدن صدای ناله ها و التماس ها به خودش می‌لرزید..

به دست دخترک چنگی زد و گفت:

+این..اینجا چه خبره؟

دخترک نگاه بی خیالی به تهیونگ انداخت و گفت:

¥اونایی که قمار میکنن اکثرا سر این برده ها شرط بندی میکنن..اکثرشون پیر مردهان..بعدشم میان اینارو بفاک میدن!

تهیونگ با بغض چشماشو بهم فشرد..
دخترک نگاهی به تهیونگ انداخت و در اتاق رو باز کرد و گفت:

¥بیا تو..

تهیونگ با قدم های آهسته اومد تو اتاقی که یه میز تقریبا بزرگ که روش انواعی از لوازم های آرایش و گوشه هاش پر از رگال لباس های مختلف بود..

دختر به در گوشه اتاق اشاره کرد و گفت:

¥یه ربع وقت داری تا دوش بگیری و خودتو تمیز کنی!

تهیونگ با مکث سری به عنوان فهمیدن تکون داد و حوله ای که تو دست دختر بود رو برداشت و داخل شد..
آب رو باز کرد و زیر دوش وایساد..اشکاش به همراه آب رو صورتش می‌ریخت..

هنوز گیج بود و سر در نمیاورد که چرا و چجوری اومده اینجا!
با یاد آوری حرف دختر که گفت تا یه ربع وقت داره با عجله شامپویی رو برداشت و کف دستش ریخت و شروع کرد به شستن موهاش..

تند تند خودشو شست و حوله رو دور خودش پیچوند و آروم از حمام اومد بیرون و به دوروبرش نگاهی انداخت و مطمئن شد کسی نیست نفس راحتی کشید که طولی نکشید که با صدای تقه در نفسش حبس شد..

با صدای لرزونش گفت:

+ب..بله؟

صدای دخترک بود که از پشت در شنیده میشد:
¥ اون لباس هایی رو که کنار پاتختی گذاشتم رو بپوش..زود چون می‌خوام بیام تو!

تهیونگ با اینکه دختر نمی‌دید سری به عنوان فهمیدن تکون داد و بدنشو خشک کرد و زیر لب دعا دعا میکرد که جیمین هیونگش نجاتش بده..

با برداشتن لباس چشماش گشاد شد..پیراهن آبی رنگ حریری به همراه یه شلوار جذب مشکی رنگ..

با فکر اینکه تو این لباس ها باشه و اجزای بدنش به خوبی مشخص باشه..لرزی کرد..
دوباره چشماش پر شد..
پوزخندی به خیال‌بافی هاش زد..جیمین هیونگی نبود که نجاتش بده!
اون مجبور بود اینکارو انجام بده..
با یاد آوری حرف مرد که می‌گفت اینجا فروخته شده و به عنوان یه برده اس..لبخند پر دردی زد..

شروع کرد به پوشیدن لباسش..
بعد از پوشیدن به خودش تو آینه نگاهی انداخت..
بدن شیری رنگش تو اون لباس حریر مشخص بود..
بهتره بگیم انگار یه تور بدنشو پوشونده بود..

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Onde histórias criam vida. Descubra agora