𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛 27

6.3K 765 328
                                    

Writer pov's:

_ته ته..

جونگ‌کوک کنار تخت زانو زد و صداش زد..

ته ته با بدخلقی غلتی زد و پاپیاش و مکید و هومی کشید..

جونگ‌کوک دلش برای کیوتی پسر ضعف رفت..

بوسه محکمی رو گونه تپلش گذاشت و گفت:

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


بوسه محکمی رو گونه تپلش گذاشت و گفت:

_بیبی ته باید بیدار بشی!

ته ته لای چشماش و باز کرد و با بد خلقی دستاش و رو صورت جونگ‌کوک گذاشت و به هولش داد و نق زد!

جونگ‌کوک اخم کوچیکی کرد و گفت:

_بیبی؟

+همم؟

جونگ‌کوک پاپیا رو از دهنش بیرون کشید که لبای پف کرده و قرمز ته ته توجهش و جلب کردن و بزاق دهنش و قورت داد!

ته ته نقی زد:

+ته ته لالا داله!

جونگ‌کوک لبخند کوچیکی زد و گفت:

_نه بیبی خیلی خوابیدی دیگه بسته!

ته ته خمیازه ای کشید و گفت:

+جونگی؟

_هوم؟

جونگ‌کوک جواب داد و ته ته لباش و آویزون کرد و گفت:

+جونگی؟ ته ته ندوش؟

جونگ‌کوک تکخندی کرد و لباس ته ته رو که تا زیر سینه اش بالا بود و پایین کشید و بوسه ای رو چونه اش گذاشت و گفت:

_دوستت دارم بیبی ولی باید بلند شی!

ته ته کش و قوسی به بدنش داد و گفت:

+جونگی هنوژژژ شبهههه ته ته لالا دالهههههه!

جونگ‌کوک اسپنکی به رون های ته ته زد و گفت:

_بیبی تازه شب شده تو خیلی خوابیدی!

ته ته دستش و روی رونش گذاشت و چینی به بینیش داد و گفت:

+عوفییی جونگی ته ته اوف نتن!

جونگ‌کوک ازجاش بلند شد و گفت:

_بدو بیا پایین وگرنه از خوراکی ها و بازی خبری نیست!

ته ته هینی کشید و به سرعت از رو تخت پایین پرید و جونگ‌کوک و از پشت بغلش کرد و گفت:

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora