𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛 11

7.7K 953 488
                                    

Writer pov's:

_بیبی؟

جونگ‌کوک اومد تو اتاق تهیونگ و صداش کرد..

نگاهش و تو اتاق چرخوند و هیچ اثری از تهیونگ ندید!

کم کم اخم داشت رو پیشونیش جا می‌گرفت!

دوباره صداش کرد:

_بیبی ته کجایی؟

+ته ته نیشت جونگی!

جونگ‌کوک به سمت صدا رفت و بیبیش رو دید که پشت پرده قایم شده!

پس بیبیش قصد بازی داشت! جونگ‌کوک کی بود که بخواد کنار بکشه؟

با کنجکاوی گفت:

_عه پس کجاست؟

تهیونگ با هیجانی که قلبش تند تند میزد بیشتر خودشو زیر پرده قایم کرد و گفت:

_نومودونم! ته ته نیشت جونگی بولو دنبالش بگلد!

جونگ‌کوک ریز خندید و گفت:

_من همه جا رو گشتم اما پرنس ته ته رو ندیدم! لطفا اگه دیدیش بهش بگو جونگی با پرنسش کار داره!

تهیونگ لبخند مستطیلیش رو زد و گفت:

+نوچ نوچ جونگیِ خنگ! بادَد(باید) همه جالو بگلدی! پلنش ته ته هم دلش بلای جونگی تنگ چده!

جونگ‌کوک لبخندی به شیرین زبونی پسر زد و کمی صداش و نازک تر کرد تا نشون بده ناراحته:

_اوه خدا! پرنس ته ته من کجاست؟ من که اینجاها نمیبینمش! تازه تاتا و کوکی و صوفی هم اینجان و ازشون پرسیدم اونا هم گفتن ندیدنش! من دلم برای بیبیم تنگ شده!

تهیونگ با حس قدم های جونگ‌کوک که نزدیکش میشد بیشتر تو خودش جمع شد و جونگ‌کوک زمزمه کرد:

_هومم بوی بیبی شیرینم از اینجا میاد! یعنی پرنسم اینجاست؟!

لحظه ای بعد پرده رو کنار زد و تهیونگ رو دید که موهای فرفریش تا روی پیشونیش ریخته شده و هودی زرد رنگی که تا رون هاش می‌رسید رو پوشیده بود و با یه شلوارک سفید رنگی که زیر هودیش پنهون شده بود و پاهای لختش و تو دلش جمع کرده بود و گونه هاش سرخ بود و نفس نفس میزد!

ضربان قلبش شدت گرفته بود و نفس عمیقی کشید و با لبخندش گفت:

_پس پرنسم اینجا بود! هومم چیکار میکردی پرنسس؟ کلی دنبالت گشتم!

تهیونگ ریز خندید و گفت:

+ته ته قایم چده بود!

جونگ‌کوک کنارش زانو زد و گفت:

_چرا؟ تازه یکی می‌گفت خنگم و باید کلی دنبالش بگردم! به نظرت اون کی بود پرنس؟

تهیونگ لباشو غنچه کرد و دستشو بالا آورد که جونگ‌کوک انگشت های کشیده اش رو دید که زیر هودیش پنهون شده بود و همین باعث غنج رفتن دلش میشد!

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz