𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛9

7.9K 1K 221
                                    

Writer pov's:

با تقه ای که به در خورد به خودش اومد و نگاهش و که با بی تفاوتی بین حیاط عمارت در گردش بود گرفت و گفت:

_بله؟

در باز شد و اول جیهوپ و بعد جیمین وارد اتاق شدن و جونگ‌کوک با سردی گفت:

_یادم نمیاد اجازه داده باشم بیاین تو!

جیمین با اخمش گفت:

÷برام مهم نیست! باید حرف بزنیم!

جیهوپ بدون هیچ حرفی روبروی جیمین نشست و جونگ‌کوک یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت:

_اوکی! حرف میزنیم!

÷زیاد حاشیه ای نیستم و رک بهت میگم! می‌خوام تهیونگ و ببرم!
جیمین با جدیت گفت و جونگ‌کوک بعد از مکثی لب هاش و تر کرد و با تکخندی گفت:

_چیکار کنی؟

جیمین کمی جلو اومد و گفت:

÷گفتم می‌خوام برادرمو ببرم!

جونگ‌کوک قهقه ای زد و دست هاشو تو هم قفل کرد و گفت:

_اون چطور برادرته؟ داری سر به سرم میزاری!؟

جیمین با حرص ناشی ای گفت:

÷گفتم تهیونگ برادرمه و هیچ اهمیتی فاکی ای به این نمیدم که باورت میشه یا نه!

جونگ‌کوک سرش و تکون داد و گفت:

_منم هیچ اهمیتی نمیدم که چطور باهم نسبت دارین! ولی..من خریدمش!

÷خیلی خب تمام پولی رو که بابت تهیونگ دادی رو بهت پس میدم!
جیمین با جدیت گفت و جونگ‌کوک با پوزخندی کنج لب‌هاش گفت:

_اوه جدا؟ میدونی که چقد بابتش دادم؟

÷نه!

جیمین جواب داد و جونگ‌کوک نگاهی به سرتاپای جیمین انداخت و پوزخند صدا داری زد و گفت:

_اونقدری می‌دونم که تا آخر عمرت کار کنی نمیتونی اون پول و بهم برگردونی!

جیمین با اخمش گفت:

÷هرطور که باشه همشو بهت پس میدادم و برادرمو میبرم!

جونگ‌کوک ازجاش بلند شد و دستی به موهای بلندش کشید و گفت:

_بعید می‌دونم پارک جیمین بیست و پنج ساله ای که تو یه مغازه کار می‌کنه بتونه سی میلیون دلار بهم بده!

جیمین از اطلاعاتی که جونگ‌کوک ازش داشت متعجب شد و سعی کرد نگاه متعجبشو حفظ کنه که جونگ‌کوک با پوزخندی دست هاشو رو میز گذاشت و کمی به سمت جلو خم شد و گفت:

_از کل زندگیت اطلاع کامل دارم و حتی می‌دونم نسبت تو و تهیونگ چیه! و هیچ اهمیتی نمیدم! و اینم مطمئنم که اون پولی که بابت برادرت دادم و نمیتونی بهم برگردونی!

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz