𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛 26

5.8K 762 180
                                    

Writer pov's:

لب گزید و با تردید در اتاق رو به آرومی باز کرد!

نگاه زیرکی ای به اتاق انداخت که با دیدن خورده شیشه ها و خونی که روی زمین بود چشماش گشاد شد و کاملا وارد اتاق شد!

جونگ‌کوک رو دید که کنار تخت نشسته شده و سرش به عقب رو تشک تکیه داده است و لیوان مشروب تو دستش بود و دستش هم کمی خونی بود!

بزاق دهنش و قورت داد و قلبش تند میزد و آروم به سمت جونگ‌کوک رفت و کنارش زانو زد و دستش و جلو برد تا لیوان مشروب رو از دست جونگ‌کوک بیرون بکشه که جونگ‌کوک سرش و بالا آورد و با چشمای قرمزش به تهیونگ خیره شد!

تهیونگ بزاق دهنش و برای بار چندم قورت داد و جونگ‌کوک با بدخلقی دست تهیونگ رو پس زد!

میتونست بوی الکل و حس کنه اما حالت های جونگ‌کوک نشون میداد که مست نیست و فقط عصبیه!

دستاش و دو طرف صورت جونگ‌کوک گذاشت و گفت:

+جونگ‌کوکی..

جونگ‌کوک با مکث نگاهش و به تهیونگ داد!

تهیونگ به انگشتاش تکونی داد و تار موهای مشکی مرد رو نوازش کرد و به چشمای جونگ‌کوک خیره شد!

با مکثی گفت:

+باهام..حرف بزن!

جونگ‌کوک سرش و به طرفین تکون داد!

شاید جونگ‌کوک میتونست با پوزخنداش چهره واقعیش و بپوشونه و جلوی بقیه خودش رو قوی جلوه بده! اما تهیونگ نه! قطعا نه!
چشماش!چشماش چیزایی بودن که تهیونگ با نگاه کردن بهش میتونست غم مرد رو پشت چهره سردش ببینه!

و حالا تو چشمای جونگ‌کوک غم و عصبانیت دیره میشد!

تهیونگ کنارش نشست و دست خونی شده جونگ‌کوک رو توی دستش گرفت و با دست دیگه اش لیوان مشروب رو از دست جونگ‌کوک بیرون کشید!

حالا که دقت میکرد متوجه چند قطعه عکس شده بود!

تو همه عکس ها دختری با موهای بلند مشکی و لبخند دندون نماش و چشمای کشیده و بینی خوشفرمش!

دختر توی عکس زیبا بود! تهیونگ لبخند کمرنگی زد!

نمیتونست جلوی افکارش و بگیره! شاید اون دختر،دوست دختر جونگ‌کوک بود و یا شاید همسرش..! ایده ای نداشت که چه نسبتی با جونگ‌کوک داره و افکارهاش اذیتش میکردن!

نگاهش و به جونگ‌کوک که سرش پایین بود داد و گفت:

+زندگی هیچوقت جوری که ما میخوایم پیش نمیره! یه روز شادی و لبخند رو ازمون میدزده و یه روز غم و ناراحتی رو ازمون دور میکنه!

جونگ‌کوک نگاهش و به تهیونگ داد و پوزخندی زد و با صدای خش دارش گفت:

_این عادلانه نیست!

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora