𝙲𝚑𝚊𝚙𝚝𝚎𝚛 2

8.9K 1.1K 274
                                    

Writer pov's:

÷تهیونگ..همه وسایلتو برداشتی؟
جیمین اومد دم در اتاق تهیونگ و با کنجکاوی نگاهش میکرد..
تهیونگ لبخندی زد و گفت:

+اوهوم..الان میریم هیونگ؟

جیمین با لبخند نزدیک تهیونگ شد و بوسه ای رو پیشونیش گذاشت و گفت:

÷اره عزیزم..ولی تو....

تهیونگ نزاشت به حرفش ادامه بده و گفت:

+هیونگ فعلا حالم خوبه هنوز وارد لیتلیم نشدم!

جیمین با لبخند سری تکون داد و چمدون تهیونگ و به همراه وسایلش گرفت و از خونه رفت بیرون..

وسایل رو تو ماشین گذاشت و تهیونگ نزدیکش شد و گفت:

+هیونگ..پس..ا..اوما چی؟

اخمی رو پیشونی جیمین نشست و با حرص ناشی ای گفت:

÷تهیونگ اون زن دیگه اهمیتی نداره! نکنه یادت رفته چجوری باهات رفتار میکرده؟ یا اینکه از شدت استرس و عصبی بودنت وارد لیتلی می‌شدی!؟

درسته..تهیونگ از فشار های عصبی و استرسی که بهش وارد میشد توی لیتلی میرفت و نمیتونست به درستی اتفاقات رو تحلیل کنه!

تهیونگ گوشه لبشو گاز گرفت و با صدای آرومی زمزمه کرد:

+ببخشید..هیونگ

جیمین نفس عمیقی کشید و دستاشو قاب صورت تهیونگ کرد و تو چشمای پسر کوچیکتر که برق اشک داشت نگاه کرد و گفت:

÷نباید ازم عذرخواهی کنی خوشگلم..من همه اینارو بخاطر خودمون کردم..تا اینکه تو راحت تر باشی!
یادته که اگه زیاد تو لیتلی باشی آسیب میبینی!
نمیخوام انقد اذیت بشی!

تهیونگ لبخند شیرینی زد و بوسه ای رو گونه جیمین گذاشت و گفت:

+ممنونم هیونگ..میشه زودتر بریم؟ دلم میخواد زودتر خونه جدیدمون رو ببینم!

جیمین تکخندی کرد و گفت:

÷اره سوار شو بریم!

تهیونگ به همراه جیمین سوار ماشین شد و راه افتادن سمت خونه جدیدشون..

:
:
:
:
:
_هوپ..اون مدارک رو بهم بده!
جونگ‌کوک با جدیت گفت و لحظه ای بعد جیهوپ پوشه مدارکی رو جلوی جونگ‌کوک روی میز گذاشت و گفت:

&ایناهاش..شب ساعت 7 با آقای شین قرار داری! باید راجع محموله‌های جدید حرف بزنید البته شوگا باهات میاد من یه چند جایی کار دارم!

جونگ‌کوک با اخم روی پیشونیش سر تکون داد و با دقت شروع کرد به خوندن مدارک و دقیقه ای بعد گفت:

_قراره تو بار همیشگی شین و ببینم؟

&نه!

جونگ‌کوک با کنجکاوی نگاهشو به جیهوپ داد و گفت:

𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐁𝐲 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐠𝐞|✔︎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz