Part 4⚘: Who made that sweet boy angry?!:)

10.1K 1.4K 124
                                    


تهیونگ در اتاقی که سر و صدا ازش میومد با شدت باز کرد و همونطور که دستش هنوز روی دستگیره در بود، به پسر مو طلایی ای که دختری رو به دیوار چسبونده بود و گردنشو محکم فشار میداد نگاه کرد.

پسر همونطور که با حرص دندوناشو به هم فشار میداد می غرید:
_بگو عوضی! چطور جرئت کردی غلطی که بهت سفارش کرده بودم حواست باشه کسی نکنه رو انجام بدی؟هااااا؟

تو صورت دختر داد میزد. دختر که هم قدش بود با چشمای اشکی به دستاش چنگ میزد که رها بشه:
_خوا..خواهش میکنم..د..درستش میکنم..ل..لطفا..
و سرفه میکرد.

ته که از خواهش های سوزناک دختر که لباس خدمه عمارت تنش بود دلش به رحم اومده بود، خواست بره جلوی اون پسر که به نظر میومد از رایحه اش امگا باشه رو بگیره ولی دستی جلوش اومد و شکم ته پشت ساق دستش موند و نتونست جلو تر بره.

سرشو که به دست تتو دار مانع شده جلوش نگاه میکرد بلند کرد ببینه کیه که دید جونگکوک با اخم و نگاه غمگینی بهش نگاه میکنه. با نگرانی گفت:
_الان بیچاره رو خفه میکنه!

جونگکوک با جدیت گفت:
_شما عقب وایسا!

ته که لحن دستوری در عین حال با خواهش جونگکوکو شنید یه قدم عقب رفت.

جونگکوک با دیدن عقب نشینی امگا نفس با صدایی کشید و رفت جلو.
پشت پسر که ازش کوتاه تر بود و اون دخترو به دیوار چسبونده بود ایستاد و با جدیت صریحی گفت:
_جیمین ولش کن.

ولی جیمین قرمز شده بود و چشمای قهوه ایش به رنگ چشمای گرگش عسلی روشن دراومده بود.کوک متوجه شد داره به حمله عصبی ترقیب میشه.

کاملا یهویی دستشو گذاشت روی شونه جیمین و محکم کشیدش عقب و برش گردوند سمت خودش و داد زد:
_جیمینااا اروم بگیر!!!

تهیونگ انگار که اون جمله براش اشنا باشه توی مغزش گفت:
_این جمله رو کجا شنیدم؟

ولی فرصت نداشت فک کنه چون صحنه روبه روش خیلی ناراحت کننده تر شده بود.

جیمین نه تنها اروم نگرفت با مشتای کوچیکش به سینه کوک میزد با داد حرف میزد:
_جونگکوکااا اونن هرززههه عطررر موردد علاقه اتووو شکستههه.

جونگکوک چشماشو بهم فشرد و سرشو سمت دختری که با نفس نفس گلوشو نگه داشته بود چرخوند:
_ بجنب داروشو بیار.
_چ..چشم.

_دارو چه کوفتیهههه!! دارم بهت میگم..
که جونگکوک جیمینو محکم به خودش چسبوند:
_جیمیناااا اروم باش ها؟..هیونگ اینجاست..اشکالی نداره..چیزی نیست خوب؟اروم باش..

ولی جیمین همچنان می‌غرید. کوک یهو دید چشماش به بالا حرکت کرد و دهنش داره قفل میشه سریع گوشته کف دستشو توی دهنش برد و همونطور که حدس میزد دهنش قفل کرد!
کوک چهره اش کمی جمع شد ولی بازم جیمینو نگه داشته بود.

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now