تهیونگ با شنیدن اون حرف پاهاش شل شد روی زمین نشست، سرشو به در تکیه داد و با چشمای درشتش به زمین خیره شد:
منو یادش نمیاد!
دو پرستار فک کردن حال ته بد شده نگاهش کردن که یکی از پرستار ها که همونی بود که به ته خبر داد جونگکوک رو منتقل کردن، با استرس بلند گفت:
_لطفا آروم باشین مگه نمیبینین همسرتون چه حالی دارن!
جونگکوک که داشت با دستاش خودشو از دست اون دو پرستار نجات میداد، با شنیدن تیکه آخر حرف اون مرد دیگه تکون نخورد و سرشو با چشمای درشت شده و خشم چرخوند سمتش:
_چه زری زدی الان؟..همسرم؟!..مگه اون میدونه من اینجام؟ اصلا برای چی اینجام؟
اون هیچ ایده ای نداشت منظور اون پرستار از همسرتون در واقع تهیونگه..
تهیونگ حس کرد طرز صحبت جونگکوک مثل یه پسر نوزده بیست ساله خشنه و بیشتر حالش گرفته شد..
جونگکوک دوباره شروع کرد به تکون دادن خودش تا از دستشون خلاص بشه.
تهیونگ اما قلبش درد گرفته بود و گریه اش گرفت و وقتی دید جونگکوک دوباره داره تقلا میکنه که بره، با عصبانیت بلند شد و رفت سمتشون.
به جونگکوک خیره شد و روبه اون دو پرستار گفت:
_ولش کنین!
دو پرستار اول به هم بعد به تهیونگ نگاه کردن و همون پرستار آشنا با لحن نگران گفت:
_آقای جئون..مطمئنین؟
جونگکوک سرشو گرفت بالا و دید نگاه پرستار به همون پسریه که نمیشناستش و رفتارش عجیبه و با پوزخند بدی گفت:
_هوی کدوم ور رو نگا میکنی؟ جئون منم!
تهیونگ با اخم نگاهش کرد و نفسشو محکم رها کرد:
_گفتم ولش کنین.
_اما..
تهیونگ تیز نگاهشون کرد:
_مسئولیتش با خودم!
اون دو به هم نگاه کردن و دستای جونگکوک رو رها کردن و بعد تکون دادن سری برای تهیونگ از اتاق رفتن بیرون و در رو بستن.
جونگکوک پوزخند مسخره ای زد:
_واقعا یه چیزیتون میشه ها!
پتو رو از روی پاهاش کنار زد و سرمشو از دستش خارج کرد و بی توجه خواست از کنار تهیونگ رد بشه که دست تهیونگ محکم روی سینه اش نشست و چون حواسش نبود کمی عقب رفت:
_کجا داری میری؟
جونگکوک دوباره پوزخند زد:
_واو تو دیگه خیلی پرویی!..بکش کنار به توچه مربوطه!
دوباره حرکت کرد که بره و ته به بازوش چنگ زد و با اخم و بلند گفت:
_تو قرار نیست جایی بری برگرد توی تخت!
ESTÁS LEYENDO
𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]
Fanfictionبا اینکه عصبانی بود و خط چشمش کمی پخش شده بود، حالت اسموکی جذابی به چشمای وحشیش داده بود که داشت جونگکوکو از خود بی خود میکرد... . . _من به خاطر پیوندمون و قول شما..باهاش ازدواج میکنم. . . _به این فکر کردم که.. اگه تو نباشی چی میشه.. _خب..چی میشه؟ _...
![𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]](https://img.wattpad.com/cover/282470837-64-k708449.jpg)