After story~⚘

14.1K 1.2K 315
                                        

_جونگی وسایلو گذاشتی؟

تهیونگ همونطور که دختر دو ساله اشون تو بغلش خوابیده بود از سمت در ورودی میرفت بیرون به جونگکوک که به سمتش میومد گفت.

جونگکوک کمی قدم هاشو آروم تر گرفت و به امگاش که حس میکرد از وقتی بچه هاشون به دنیا اومدن رو صورتش یه هاله ای افتاده که فرشته بودنشو بیشتر نشون میده نگاه کرد..

تهیونگ به چشمای آلفاش نگاه کرد و با شک خندید:
_به چی زل زدی آلفا؟

جونگکوک خنده شیرینی کرد و سرشو کج کرد و لباشو آروم بوسید..

همونقدر آروم ازش کمی فاصله گرفت و تو فاصله کمی از صورتش زمزمه کرد:
_تو روز به روز بیشتر شبیه فرشته ها میشی اگه باهاشون دوست شدی بهم بگو توله.

تهیونگ سعی کرد بی صدا بخنده چون بچه رو شونش خواب بود:

_نه من بی اجازه آلفام باکسی دوست نمیشم.

جونگکوک ابرو بالا انداخت و گردنشو آروم بوسید و دوباره رفت عقب و زمزمه کرد:
_خوبه توله وگرنه بال هاشونو میشکستم.

تهیونگ با چشمای گرد تکخندی کرد و متاسف سر تکون داد:
_به فرشته ها رحم کن حداقل جئون.

جونگکوک خندید و دوباره نزدیک شد تا لباشو ببوسه ولی کله دختر کوچیکشون سریع اومد بالا و محکم خورد تو فکش که سریع عقب رفت و سعی کرد عادی لبخند بزنه.

بچه خودشو کش و غوسی داد و با چشمای درشت آبیش گفت:
_ماما؟

تهیونگ که دید بچه بیدار شده دیگه جلو خودشو نگرفت و بلند شروع کرد به خندیدن که جفتش و بچه اش خود به خود محو خنده اش شدن.

با صدایی که رگه های خنده داشت کم کم خودشو جمع و جور کرد و گفت:
_آیگو....آیگو جونگی خوبی؟..

جونگکوک بزاقشو قورت داد و به دخترش که با اخم نگاش میکرد نگاه کرد و با صورت مظلومی گفت:

_دختر بابا عصبانیع؟

کیدونگ کوچولو لباشو جمع کرد و کلافه موهای مشکیش که تو چشمش میومدنو عقب داد و با کشیدن پوفی گفت:

_ابا!..سدم در درفت!لبای ماما دو اندد بوچ نکن!

ته گوشه لبشو گاز گرفت و سعی کرد خنده و خجالتشو قایم کنه اما جونگکوک با اخمی دست به سینه شد و با نگاه بالا افتاده گفت:

_چرا نبوسمش؟ اون مال منه مال باباته! توی فسقلی میگی با جفتم چیکار کنم؟

دختر لبای غنچه شده اشو داد جلو و مثل اباش دست به سینه شد و گفت:

_همسل توعه ولی مامای منم هسد.

جونگکوک چشماشو ریز کرد و گفت:

_اول مال منه من به کسی نمیدمش حتی تو توله!

دختر کوچولو خودشو از بغل ماماش به سمت اباش متمایل کرد و با مشت کوچولوش زد به شونه باباش و با اخم گفت:
_من ماما رو بیچتر دوس دادم.

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now