Part 15⚘ :Shut up!!

8.4K 1.1K 362
                                    


تهیونگ از پیش جیمین بر میگشت سمت اتاقش و دستاش توی جیبش کنار گوشیش بود.

نزدیک سطح طبقه بالا بود که ویبره گوشیش باعث شد بیارتش بیرون.
پیاماشو باز کرد و متنشو خوند:

این یه اخطاره!

کیم تهیونگ از اون خونه برو وگرنه عواقب بدی در انتظارت خواهد بود.

تهیونگ قیافه وات د فاکی گرفت و دست آزادشو توی جیب شلوارش گذاشت.

:سرکاریه! درسته من شماره کسیو ندارم اما خوب. هوبه ها و سونبه های دانشگاه که شماره منو دارن!

تهیونگ هیچوقت شماره هایی که به نظرش نیازی بهشون نداشتو سیو نمیکرد برای همین با فکر اینکه یه شوخی مسخره هم دانشگاهی هایی که میخواستن سرکارش بزارنه فقط از پیاماش خارج شد:

_مسخره ها!

رفت توی اتاقش و خودشو پرت کرد روی تخت. کار خاصی برای انجام دادن نداشت درساشم انجام داده بود. پس تصمیم گرفت بره تو نتفلیکس و یه فیلم انتخاب کنه ببینه.

جونگکوک با دیدن غروب در لپتابشو بست تصمیم گرفت به یونگی زنگ بزنه. از لحظه ای که فیلم دوربین های امنیتی فرودگاه که هکرشون برای یونگی فرستاده بود رو دیده بود نمیتونست درست فک کنه و الان دیگه کلافه شده بود.

صورتشو بین دستاش گرفت.
تصویر جه سو که همراه اون آلفا غریبه که در گذشته با جونگکوک دشمنی داشت از جلو چشمش دور نمیشد.

برای چی باید بعد از پنج سال به کره برگرده؟ اون رسما همسر رئیس یکی از گروه های ژاپنی سر شناس بود و اینکه باهم به کره برگشتن نشون میداد فقط واسه خودنمایی نیومدن.

دلیل فاکیش هر چی بود داشت مغز جونگکوک رو میخورد.

صدای تیک پیامی براش اومد. گوشیو از بغل دستش چنگ زد و بی حوصله پیامو باز کرد.

حدود ده تا عکس بود که در حال حرف زدن با تهیونگ بود و حتی از مهمونی دیشب و امروز که تا حیاط فرار کرده بودن!

چشمش به متن کوتاهی که بعد از عکسا براش اومد افتاد و فکش با حرص قفل شد:

امگای زیبایی داری فقط متاسفم که زیادی ازش خوشم اومده.

کمی نگران شد. از جا بلند شد و بدون هیچ فکری فقط رفت چک کنه تهیونگ الان کجاست..

همینطور که از اتاقش بیرون میرفت به این فک میکرد یعنی بین افرادی که باهاشون مثل خونواده اش رفتار میکنه جاسوس داره؟!

چشماشو به هم فشرد و خودشو جلوی اتاق تهیونگ دید.

پوفی کرد و بعد از در زدن دکوری ای فقط سریع وارد شد.

فورا اتاقو از نظر گذروند و چشمش به تخت تهیونگ افتاد.

تهیونگ چشماش بسته بود و دستاش دو طرفش افتاده بود.

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now