شرخ!
_حرف بزن مادرفاکر..
با جمله آروم و پوزخند ترسناکی که جونگکوک زد، وون مشت دیگه ای توی صورت مردی که برعکس از درخت آویزون بود، کوبوند.
جونگکوک عینک آفتابیشو از روی چشماش گرفتو همونطور که سمت مرد میرفت دستاشو پشتش نگه داشت:
_چطور جرئت کردی از فضای شخصی جفتم عکس بگیری؟..همم؟
لحن آرومش به شدت ترسناک بود و باعث لرزیدن پسر روبه روش میشد.
باید به همه نشون میداد آلفا جئون و یکی از با اعتبارترینا، خیلی جفتش براش مهمه و ازش همیشه محافظت میکنه!
حداقل واسه حفظ ظاهر و البته که گرگ عصبیش اینکارو میکرد.
پسر اما دوباره حرفای چند لحظه قبلشو تکرار کرد:
_من..نمیدونم منظورتون چیه آلفا..
جونگکوک توی یه حرکت سریع دست برد به کمرش و کلتشو جلو پیشونی فرد کله پای جلوش گرفت و غرید:
_نمیدونی راجب چی حرف میزنم؟
چنگی به موهای آویزونش زد و سرشو طوری آورد بالا تا به حالت عادی بتونه نگاهش کنه:
_فقط یه کلمه آره یا نه..تو برای اون ایتاچی لجن کار میکنی؟
پسر با نگاه به آلفا و شنیدن حرفش مردمک چشماش لرزید و نگاهشو داد پایین.
از بینی و دهنش خون سرازیر بود از بس کتک خورده بود.
وقتی یادش اومد اون ایتاچی سر چه چیزایی مجبورش کرده و خوبیای جونگکوک با خودش و خونواده اش تصمیمشو گرفت و با صدای خفه و دورگه اش گفت:
_من شمارو میشناسم..نمیخواستم این کارو بکنم ولی خونوادمو گرفته بود.
جونگکوک یک آن اخمش باز شد ولی جدی گفت:
_پس ایتاچی گفته بود..
پسر نگاه خجالت زده ای بهش کرد و آروم سر تکون داد:
_شما یه بار خیلی قبل تر بهم کمک کرده بودین بتونم خونواده امو از اون محله خطرناک که قبلا زندگی میکردیم ببرم یه جای بهتر و خوب من واقعا مدیونتون بودم اما اون ژاپنیا ریختن توی خونه امون..نمیدونم از کجا فهمیده بودن شما به ما کمک کردین..
سرفه ای کرد و ادامه داد:
_و..ولی تهدیدم کردن خواهرمو که..امگاعه..میفروشن و مادرم و میکشن..من..واقعا شرمنده ام..اگه منو بکشین هم حق دارین آلفا..
و قطره اشکی از چشمش سرازیر شد.
جونگکوک موهاشو رها کرد و با اخم روشو برگردوند و به وون نگاه کرد و با تکون دادن سرش اشاره کرد پسر رو بیارن پایین.
وقتی پسر رو آروم آوردن پایین روی زمین گذاشتن، از درد تو خودش جمع شد و به زور سعی کرد زانو بزنه:
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]
Fanfictionبا اینکه عصبانی بود و خط چشمش کمی پخش شده بود، حالت اسموکی جذابی به چشمای وحشیش داده بود که داشت جونگکوکو از خود بی خود میکرد... . . _من به خاطر پیوندمون و قول شما..باهاش ازدواج میکنم. . . _به این فکر کردم که.. اگه تو نباشی چی میشه.. _خب..چی میشه؟ _...
![𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]](https://img.wattpad.com/cover/282470837-64-k708449.jpg)