دختر پسرای زیادی بودن که وسط پیست رقص داشتن میرقصیدن. بوی تند الکل و شراب دماغمو پر کرده بود . نیدا هم بوی الکل میداد ولی جوری نبود اذیت کنه.
از پله های کلاب بالام برد و وارد یه جای خلوت با نورای قرمز و سبز شدیم
- تنهات میذارم که راحت باشی
- نه لطفا!
کلی دختر که البته سر و وضع درستی هم نداشتن نشسته بودن و باهم صحبت میکردن. بعد دیدن من یکم نیم خیز کردن و چشماشون برق خاصی زد. تقریبا مثل یه گله گرگ گرسنه که تازه گوشت گیرشون اومده..
- اونا تا وقتی که من اینجا باشم جرعت نمیکنن سمتت بیان، ازم یکم میترسن . پس میرم که بتونی باهاشون حرف بزنی
انگار هر چقدر که میگفتم علاقه ای به این کار ندارم مصمم تر میشد . بعد اینکه فهمیدم رفت ، چشمامو بستم و سرمو پایین انداختم
- خوشتیپ مشکلی پیش اومده که انقدر معذبی ؟! اسمت چیه !؟
به دختر کناریم نگاهی کردم و اون موقع تازه فهمیدم عجب اشتباهی با اومدنم به اینجا کردم..
- بیبی تو چقد جذابی!!
- نگاش کن چشماش چقد درشت و خوشگله!
با نگاه عجیبی به سمت بالا نگاه کردم. باور نمیکردم اینارو دارن راجب من میگن
- قبل اینا کجا بودی خوشگل؟! حدس میزنم با یکی از کله گنده ها اینجا اومدی، اره ؟!
یه صدای لوس و نازک از بینشون اومد:
- بهش نمیاد که تو اکیپ این لاشخورا باشه
- فک کنم با جانگکوک اومده
همه سمت اون دختری که این حرفو زده بود برگشتن و اونم در عوض فقط نگاهی بهشون کرد و شونه هاشو بالا انداخت
- راست میگم! از اون بالا دیدم که با جانگکوک اومد داخل و نیدا رفت استقبالشون
یکیشون سمتم پوزخندی زد
- معشوقش تویی پس؟! پس بگو چرا این همه براش عشوه میومدیم محل سگ نمیداد نکبت
عصبانی شدم و دستشو از روی پاهام برداشتم:
- قبل اینکه دهنتو باز کنی یکم فکر کن ببین داری چی زر میزنی!
- چقد خشن! خوشم اومد. از این کارام بلدی؟
با سیلی محکمی که بهش زدم صدای جیغشون در اومد و سریع به سمت طبقه پایین رفتم . فقط میخواستم جانگکوکو پیدا کنم ولی هیچ جا نبود.
سرمو که چرخوندم دیدم جین با یونگسو وارد سالن شد . خواستم به سمتشون برم ولی نیدا زودتر از من رسید و جلوم ایستاد
- چه زوج جذابی! خوش اومدین! تهیونگ همراه تو و جانگکوکن؟
- عم .. اره
بعد از اینکه خودشو معرفی و باهاشون احوال پرسی کرد و رفت ،سریع دوییدم و به دست و پا جین افتادم؛
- قسمت میدم توروخدا بیاید نجاتم بدین!
- چیشده پسر چرا انقد پریشونی؟
گفت که روی مبل بشینم بعد ماجرارو تعریف کنم:
- اون دختره نیدا منو برد طبقه بالایی ، یه مشت دختر هول ریختن اونجا یکم بیشتر میموندم لختمم میکردن فقط فرار کردم . جانگکوکم هر چی میگردم نمیدونم کجاست! اشتباه کردم اومدم اینجا
جین از شدت فشار خنده قرمز شده بود ولی نمیتونست بخنده
- حالا تو چرا اینجوری میکنی چیزی نیست اتفاقی بود!
- تو تضمین میکنی که تا اخر امشب اتفاق وحشتناکی نیوفته؟!
- نه چون منم هیچکسو نمیشناسم ولی یکم ریلکس باش اگه خدا بخواد بلایی سرمون نمیاد
توی دلم فحشی به خودش و خودم دادم و منتظر موندم تا سر و کله جانگکوک پیدا بشه..
YOU ARE READING
Fake Smile | Kookv
Fanfictionراست میگفتن عاشق شدن ترسناکترین چیزیه که میتونه اتفاق بیوفته نمیفهمی چجوری ، ولی بعد یه لذت زودگذر ، قلب و روحت اروم اروم سوهان کشیده میشه! اونم وقتی که توی خون و اشکات داری خفه میشی ... درد اصلیش از اینجا شروع میشه ، غوطه ور شدن توی یه لجنزار کث...