I can see you?|°•°

891 112 3
                                    

خب یه توضیح این اول راجب پارت گذاری بدم من هر روز اپ میکنم فقط تعدادش فرق میکنه یهو یه روز یدونس یه روز دوتا یه روز سه تا یا بیشتر بستگی به حالم داره ولی در کل هر روز اپ داریم💜🥺

.....................................

Kook.Pv

از وقتی پامو از اون کافه بیرون گذاشتم یه لحظه هم چهره اون پسر از جولو چشام دور نمیشه موهای مشکی بلندش چشای رنگ شبش گونه های رنگ گرفتش هر وقت باهام چشم تو چشم میشد اون پسر واقعا زیبا بود انقدر که دوست داشتم کل روزو تو اون کافه باشم فکر کنم فردا دلم بازم قهوه بخاد
به فکر خودم خندیدمو وارد اتاقم شدم کتمو در اوردم و رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم ولی اولین چیزی که دیدم خنده های اون بود انقدر که با دوستاش شاد بود شاید منم میتونستم اندازه اون شاد باشم
اگه اون اتفاقات واسم نمیوفتاد اگه فقط یکم شانس داشتم و بچگی خوبی رو سپری میکردم
شاید منم الان داشتم با دوستام توی یه کافه میخندیدم
چشام داشت گرم میشد که با صدای نامجون با حرص بلند شدمو رفتم زبقه پایین چرا داد میکشههههه
صدای داد نامجون بلند تر شد :تو دیوونه شدییی جیهوپ برای چی ادرسو بهش دادی مگه جونمونو از سر راه اوردی
جیهوپ متقابلا داد زد:یه بار گفتم نامجون اون قابل اعتماده گفت داره یه بسته از طرف رئیسش واسمون میاره
نامجون خاست دوباره داد بزنه که صدای زنگ خونه بلند شد
نامجون یه نگاه حرصی به جیعوپ انداختو به سمت در رفت درو باز کرد که یه پسر پشت در ظاهر شد با ماسک قرمز کت چرم قرمز
جیهوپ نامجونو کنار زدو اون پسرو بقل کرد:ایگووو فلیکس خبری ازم نگیریا تا من پیام نمیدادم نمیومدی دیدنم
پسری که تازه فهمیدم اسمش فیلیکسه تک خنده ای کردو گفت: این چه حرفیه راستش پیامتو دیدم و به رئیسم گفتم راستش پارک هیون برای رئیسم لقمه گنده ای نیست گفت تنها کمکی که بهتون میکنه این بستس توی این بسته چند تا از کارای گنده پارکه که میتونی باهاش تهدیدش کنی یا بدی به پلیس با اینا کارش تمومه
جیهوپ سری تکون داد:ممنونم فلیکس از  ال ام حتما تشکر کن لطف بزرگی بود که درخاستمونو قبول کرد
از توهم ممنون دمت گرم رفیق
فیلیکس سری تکون داد و برگه دیگه ای رو جولوی جیهوپ گرفت:اینا ۴تا کارت طلایی بار ماست ادرسم روشه رئیسم گفت منتظرتون هست اینجاپاتوق مافیاهاست امنه گفت بگم حتما بیاین
جیهوپ سری تکون دادو بازم تشکر کرد که فیلیکس ادامه داد:جیهوپ راجب پارک جایی درز نکنه ال ام کمکتون کرده میدونی که
_اره اره نگران نباش پس بعدا میبینمت
پسره سری تکون دادو رفت جیهوپ درو بستو به ما که با چشمای درشت نگاش میکردیم نشخندی زد بسترو داد دست نامجونو گفت:بیا اینم کمک
نامجون اهی کشید به سمت اتاقش رفت
خب انگار همچی خوبه ولی ذهن من درگیر هنوزم اون پسره از جولو چشمم نمیره
رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم فردا بهش رسیدگی میکنم

................

Teah.Pv

دیروز واقعا خسته شدم و این حق نیست که اول صبحی اینجاروجارو بکشمننمممم
درسته جین مجبورم کزده به خاطر ریختو پاش دیشب امروز اینجارو جاروبکشم با به صدا در اومدن زنگوله در بدون اینکه برگردم گفتم:ببخشید هکوز باز نکردیم
باشنیدن صداش سریع به سمتش برگشم:وولی من واسه چیز دیگه ای اومدم
خودمو جمع کردمو گفتم:برای چی اومدین
صداشو صاف کردو اروم گفت:خب میخاستم ببینم اگه وقتت ازاده باهم یه قهوه بخوریم البته اینجا نه میخام مهمونت کنم
خدایهعععععع مننننننننننننننن الان منو به بیرون دعوت کرد واییی ...چی ....وایسا خودتو جمع کن پسر
+اونوقت برای چی
انگار که یکم هول شده باشه گفت:چیز...نه..یعنی فقط میخاستم بیشتر باهات اشنا بشم
+اوممم چرا
_امم خب ....ولش کن اصلا مزاحم نمیشم
دیگه نتونستم جولوی خندمو بگیرم زدم زیر خنده با یه نگاه عجیب نگام کرد که دستامو تو هوا تکون دادمو گفتم:شوخی کردم معلومه قبول میکنم فقط بزار لباس عوض کنم میام
با گرفتن تاییدش به سمت رختکن رفتم وایی خدا این یارو خیلب کیوته اینو مافیا اخه
...
Kook.Pv

همینجوری نگاش کردم اخه این چی بود بلقور کردممممم براچی هول کردم اخههههه خیر سرم رئیس مافیام بعد جولوی این پسره اینجوری هول کردم
الان اگه یکی از افرادم اینجا بود از شدت تعجب سکته قلبی میکرد خدا
باصداش از افکارم در اومدم:خیله خب امادم بریم
سرمو تکون دادمو درو براش باز کردم میخاستم برم سمت ماشین که لباسن کشیده شد و وایسادم بهش نگاه کردم:میشه با ماشین نریم هوا الان بهاریه بیا پیاده بریم
سری تکون دادمو راه افتادیم
+خب نمیخای اسمتو بهم بگی؟
بهش نگاه کردم اروم گفتم:جونگکوک
سرشو تکون دادو گفت:تهیونگ...کیم تهیونگ
اسم قشنگی داره
تا کافه حرفی بینمون زده نشد
روبه روی هم نشسته بودیم و هرکودوم منتظر بود اون یکی حرف بزنه
+تو منو اوردی بیرون که همینجوری نگام کنی
تک خنده ای کردم اروم گفتم:خب نه ولی تو نمیتونی اینجوری با من صحبت کنی من رئیس یه باند مافیام
انتظار داشتم نگاهش رنگ ترس بگیره ولی با پوکر ترین حالت ممنکن نگام کرد:خب الان اینو گفتی بترسم
خب اگه بگم تعجب نکردم مثل خر دروغ گفتم و اگه بگم ازش خوشم نیمد بازم مثل خر دروغ گفتم
_تو خیلی شجاعی
+ببین جونگکوک من از چیزی نمیترسم پس اینا واسم مهم نیست
لبخندی زدمو تو چشماش نگاه کردم:چندسالته
مثل خودم لبخو زدو گفت:۲۳ و تو
_۲۵اذت بزرگترم
+اوووو فقط دوسال
هر دومون خندیدیم که یهو چشاش گرد شد :او خدای من جونگکوک خندت.‌..شبیه خرگوشاس
دودیقه هنگ کردم الان به من گفت خرگوش
_اصلا نیس خرگوش کجا من کجا
+اوووو خدایا خیلی کیوتی
میخاستم جوابشو بدم که با اومدن سفارشمون حرفمو خوردم
......

بعد رسوندن تهیونگ به کافه حس کردم یکی دنبالمون میکرد ولی هرچی گشتم چیزی پیدا نکردم
خب راستش واقعا بهم خوشگذشت اون پسر واقعا بامزس باعث شد بعد چند وقت کلی بخندم
شمارشو ازش گرفته بودم به اسم خرس عسلی سیو کردم نمیخام بگم عاشقش شدم چون نشدم اون فقط حس خوبی بهم میده باعث میشه خوشحال باشم
چیز دیگه ای غیر از این نیست‌‌‌(اوهومم..ها...چیزی گفتی؟😂)

Hope for love♡ |KookvWhere stories live. Discover now