سلام بچه ها اینم پارت امروز
و اینکه حتما حتما اخر پارت رو بخونین البته خواننده ایی که با من پیش میرن💜🥺.........................................
Shiara.Pv
خدایا مغزم قفل کرد دودیقه چرا یهو حمله میکنین اخه مگه خریننننن الان درتونم سوراخ شد
ای خدا دارم چی میگم همینجوری که پشت درخت پناه گرفته بودم غر میزدم خدای من الان من با این همه ادم چیکار کنم همینجوری این قهرمانا گفتم برین منو نبرین چرا اخههه جوگیر میشم همش
دامن پیرهنمو زدم کنار از کنار رونم اسلحمو برداشتم
خوبیش اینه هیچوقت خطا نمیزنم لااقل اینجوری چنتاشون میمیرن
چنتا تیر زدم ۱۲ تا چند نفر مردم ۱۲ تا پس چرا اینا هی اضافه میشن
تیر ندارم دیگه خبببببببببببب
اروم از کنار درخت بهشون نگاه کردم دارن میان سمتم
با صدای داد اشنایی به سمت صدا نگاه کردم:رئیس بیا
وایشا ببینم اون موتور منه؟...ولش کن الان وقت این حرفا نیست
سمتش دویدم اونم با موتور هر لحظه بهم نزدیک تر میشد ....وایسا ببینم نمیخاد وایسهههههه
همینجوری که سمتم میومد به سمتم خم شد
توی ثانیه ای بدون اینکه متوقف بشه دستشو دور کمرم حلقه کردم بلندم کردو روی پاهاش گذاشت منم بازوشو چسبیدم:یاااااااههه این حرکتارو کی یاد گرفتی تو مگه نگفتم به موتورم دست نزن
همینجور که میروند نیم نگاهی بهم انداخت:خب اگه دست نمیزدم الان نمیتونستم نجاتت بدم
میخاستم حرفی بزنم که دوباره صدای شلیک بلند شد لعنتیا هنوز دونبالمونن
رو پاهای فیلیکس جابه جا شدم دقیقا برعکس بهش نشستم یه دوتا پاهامو دو ورش انداختم دستمو پشت کمرش بردم دوتا اسلحشو در اورم به سمت اونا هدف گرفتم از خوبیای هیچ وقت خطا نزدن اینه که الان تونستم بزنم تو باک بنزین ماشین و با تیر دوم منفجرش کنم که نشد خیلیم عالی معلوم نمیشه مگه فیلما هالیووده
به سمت سر راننده هدف گرفتم این دیگه خطا نمیرفت به بقیشونم شلیک کردم
با زدن اخرین گولوله با چپ شدن اخرین باشین تکیمو به فرمون دادم به چشمای فیلیکس خیره شدم:ممنون
متقابلا تو چشمام نگاه کرد:وظیفمه از رئیسم مواظبت کنم مگه نه
خیله خب درد داشت نمیشد بگی از رو علاقه کردی..ها....دارم چی میگم خودایا
نگاهمو ازش گرفتم:جونگکوک چی شد
بهم نگاه کرد:نمیدونم نامجون اینا بردنش یادم رفت بگم نمیتونن ببرنش بیمارستان هیییی
از پشت ماسکم خنده استرسیش پیدا بود اسکل
شماره نامجونو گرفتم بعد چنتا بوق جواب داد
-حالت خوبه اومدین بیرون
×اره نامجون اومدیم ببین نمیتونین برین بیمارستان
-چی..پس کجا بریم جونگکوک حالش بده الان بیهوشه
×میدونم اروم باش خیله خب برو این بیمارستانی که میگم باشه فقط اونجا................
بعد دادن ادرش قطع کرد به فیلیکسم گفتم بره همونجا من واقعا خستم اگه الان رو شونه فیلیکس بخوابم خوشش نمیاد ؟من واقعا خستم
اروم دستامو دور کمرش حلقه کردم سرمو رو شونش گذاشتم:شیارا
با شنیدن اسمم دوباره از زبونش اشک تو چشمام جمع شد:خیلی خستم لطفا بزار بخوابم
با نشنیدن حرفی ازش چشمامو بستم اگه اون اتفاقا هیچوقت نمیوفتاد ما تو این وضعیت نبودیم
البته اگه اون اتفاقا نموفتاد پسرارو هم نمیدیدم الان نمیدونم از بابت اون اتفاق خوشحال باشم یا ناراحت..............
Kook.Pv
اروم چشمامو باز کردم چند بار پلک زدم تا واضح تر ببینم دیوار سفیدی که میدیدم فقط یه نشونه داشت یا مردم یا تو بیمارستانم
با دردی که توی بدنم پیچید اولی خط خورد
با اومدن چند نفر توی اتاق بهشون نگاه کردم خب مطمنن برای کشتنم نیمدن چون گوشی پزشکی دارن خودای من چی دارم میگم من
#حالتون خوبه اقا صدامو میشنوین
اروم سرمو تکون دادم با چیزی که یادم اومد به دکتر نگاه کردم با یزره توانی که داشتم لب زدم:تهی..یونگ
دکتر بهم نگاه کرد:باشه
بعد روبه پرستار گفت:فکر کنم اقای تهیونگ همونه که بیمارستانو گذاشته بود رو سرش برین خبر بدین
پرستار سری تکون دادو بیرون رفت
دکتر بعد چک کردن چنتا چیز رفت بیرون
در با شدت باز شد و یکی مثل فنر دوید داخل و با چشمای درشت بهم نگاه کرد
انقدر نگرانم بود که اینجوری چشماش قرمزه
با لبخند نگاش کردم اروم لب زدم:تهیونگ
انگار از شک درش اورده باشن سمتم پرواز کردو منو توی بقلش کشید با هینی که کشیدم سریع ولم کرد:خدای من متاسفم دردت گرفت ببخشید ببخشید
بهش نگاه کردم و دسمو رو گونش گذاشتم:چیزی نیست من خوبم چقدر وقته بیهوشم؟
بهم نگاه کرد:دو روزه
چشام گرد شد:دو روزه من اینجامممم
سرشو تکون داد:وقتی اوردیمت دکتر گفت رفتی توی شک به خاطر خون زیادی که از دست داده بودی اونا از خون من و شوگا هیونگ بهت دادن تا بهتر بشی نونا هم دوچار ضعف شده بود وقتی رسیدن اینجا تو بقل فیلیکس بیهوش بود دکترش گفت از استرسه بعد چنتا سرم و یکم خواب حالش خوب شد البته یه چیز جالب تر اینه که اینجا خمه میشناسنش و هیشکی دست به ماسکش نزد فکر کنم زیاد میومده اینجا تازه....
با دیدن نگاه خیره من حرفشو قطع کرد:چرا اینجوری نگاه میکنی
دوباره دستمو رو گونش گذاشتم:تهیونگ اون حرفی که تو ماشین بهم زدی
انگار فهمید کودومو گفتم چون سرشو تکون داد ادامه دادم:اون حرف یعنی قبول کردی پیشنهاد رابطمونو؟
بهم نگاه کرد اروم به سمتم خم شد و لباشو روی لبام گذاشت اولش شک یودم ولی اندفه نمیزارم زود تمومش کنی دستمو پشت گردنش بردمو مکی به لب پایینش زدم اونم سرشو کج کرد تا دسرسی بهتری به بوسه داشته باشم با فشاری که به پهلوش اوردم اه خفه کشید منم زبونمو داخل دهنش بردم تک تک جاهای دهنشو فتح کردم (حالا با هر ت ای هست)
با حس کردن کم اوردن اکسیژن ازش جدا شدم پیشونیمو به پیشونیم چسبوندم جوری که وقتی حرف زدم لبام به لباش میخورد:تو فقط مال منی فقط مال من باش
ازم جدا شد بهم نگاه کرد:توهم فقط مال من باش کوکی فقط من
بهش نگاه کردم:من در اختیار توعم کیم تهیونگ
لبخندی زد و دستاشو دور گردم حلقه کرد و من متقابلا بقلش کردم سرمو توی گردنش فرو کردم
اون واقعا بوی ارامش میداد حس میکنم اگه بخام تو زندگیم زمانی که پر از ارامش بود رو انتخاب کنم قطعا همین لحظه رو انتخاب میکنم......................................
Nirvix ☁️سلامممممم بازم دیروز نبودم 😁😭🤦♀️
بچه ها همینجوری که میدونین مدارس باز شده و این ۳ سال برای من خیلی مهمه من شاید دیگه نتونم هر روز اپ کنم ولی سیعمو میکنم یه روز در میون اپ کنم
خبر خوب براتون من یه نفرو پیدا کردم که بلده اسمات بنویسه اونم چه اسماتی 😁😁😍🥺
پارتای اسماتم نزدیکه پس منتظر بمونین🥺💜
اگه خواستین ووین و کامنت بزارین🥺💜😍
YOU ARE READING
Hope for love♡ |Kookv
Random*پایان یافته* امید برای عشق کاپل:کوکوی،یونمین،نامجین،هوسوکم هست اون وسطا به یکی میدم پسرمو حالا ژانر:رومس،مافیایی،اسمات،کمدی نویسنده: nirvix(نیرویکس) خلاصه: تهیونگ پسری که با دوتا از دوستای صمیمیش یه کافه(lona) رو اداره میکنن اون روز هم تا وسطاش مثل...