I can't kill her|~.<

319 42 0
                                    

خبببب من اومدم اره اره خیلی وقته نبودم ببخشیددددددددد😭😭😭😭
بریم برای پارت

...................................

Taeh.Pv

بلاخره از اون بیمارستان اومدیم بیرون و خب از اون موقع از جونگکوک جدا نشدم
تو ین دو روز همه تو بیمارستان بودیم غیر نونا که وقتی بهتر شد رفت و هنوزم نمیدونیم کجاست البته فیلیکس و مکس میدونن ولی هی میگن بعدن میگیم
بلاخره به عمارت رسیدیم دوباره همه ماسکامونو زدیم
کنار کوکی وایسادم و گذاشتم بهم تکیه بده و راه بره
با وارد شدنمون صدای بلند شلیک اومد و باعث شد همه تو جامون بپریم و پشت بندش صدای نونا:تووهیچ میدونی داری با کی حرف میزنی احمق من یه تازه کار نیستم تو نمیتونی منو امتحان کنی
با صدای مردی که رو به روش نشسته بود بهش نگاه کردم:اوو عزیزم خودتو ناراحت نکن میدونی که مجبورم و این انتخاب همس الان همه دارن راجب اینکه تو خیلی مهربون شدی حرف میزنن باید ثابت کنی هنوز همون ال امی هستی که خون هر کسی رو میریزی
نونا پوفی کردو گفت:من هنوز همونم و حتی اگه طرف بچه هم باشه میوشم فرقی هم نداره واسم
مرده دوباره به نونا نگاه کرد:پس خوبه دو ساعت دیگه  با همون کسایی که اومدی مهمونی میای به این ادرس اونجا امتحان میشه با ۵ نفر امتحان میشی و خودتو ثابت میکنی
×خیله خب
مرده به سمت بیرون را افتاد ماهم به سمت نونا:چی شده اون کی بود
نونا بهم نگاه کرد ولی اون نگاه خیلی سرد بود مثل همیشه نبود هیچ احساسی توش نبود:به شماها مربوط نیست تو کارام دخالت نکنین
با بهت بهش نگاه کردم:اما نونا م...
با کارتی که دقیقا از کنار گوشم رد شد و روی دیوار فرود اومد ساکت شدم:جرعت نکن منو نونا صدا بزنی از این به بعد منو ال ام یا ئیس صدا میزنین همتون
با بهت بهشت نگاه میکردیم الان...الان نونا سمتم کارت پرت کرد الان ....اون...داد زد...اونم سر ما
اینجا چخبره با صدای فیلیکس بهش نگاه کردم:رئیس چخبره ؟
نونا بهش نگاه کرد:چی میخاستی باشه به گرگا پناه دادم دوباره میخان تستم کنن بازم میخان اون امتحان کوفتیو ازم بگیرین و معلوم نیست اون ۵ نفر کین
فیلیکس سری تکون داد:ارم باش مطمنم از پسش بر میای
اروم سرشو تکون داد:خیله خب همرو اماده کن برای جی کی هم ارامبخش بزن کاری کن درد نداشته باشه بتونه راه بره تا یه ساعت دیگه میریم
فیلیکس سری تکون دادو به ما اشاره کرد تا بریم بالا
به سمت اتاق جونگکوک رفتیم هنوز کامل داخل نرفته بودم رو به شوگا هیونگ برگشتم:شوگا هیونگ میشه بری پیش جیمین من میخام به جونگکوک کمک کنم
شوگا سری تکون داد:منکه از خدامه برم پیش جیمی فعلا
خندهدای کردیمو توی اتاق رفتیم
جونگکوکو روی تخت نشوندم اروم کتو از تنش در اوردم و کنارش رو تخت نشستم:میخای بری حموم؟
سرشو تکون داد:نه خستم تا یه ساعت دیگه فقط میخام بغلت کنم و موهاتو بو کنم
حس کردم گونه هام قرمز شدن :باشه پس دراز بکش تا من کتمو در بیارم
کتمو در اورم از اون طرف تخت پتو رو کنار زدم و تو بغل جونگکوک خزیدم مراقب بودمم که به زخمش فشار نیارم
دستشو دوم حلقه کرد و سرشو بین موهام برد و نفس عمیقی کشید:ته تو واقعا خدای ارامشی نمیدونم بدون تو چطور زندگی میکردم و نمیخامم بدونم چون الان میخام تمامهه روزو شب عمرمو بغلت کنم
با اون حرفا احساس گرمی شدیدی کردم
یکم ازش فاصله گرفتم با اخم مصنوعی بهش نگاه کردم:قرارم نیست دیگه بدون من بمونی
خنده ای کرد و دوباره منو بغل کرد
.....................
Jimi.Pv

Hope for love♡ |KookvWhere stories live. Discover now