بعلهههههه خب داریم به اصل جایی که داستان شروع میشه نزدیک میشیمممم💜🥺لاو یو
..........................
Teah.Pv
خب خیلی خوشگذشت اون واقعا خیلی کیوته البته وقتی برگشتم جینو جیمین ریختن سرم که کجا بودم ولی خب وقتی فهمیدن با جونگکوک بودم کلی مسخرم کردن که عاشق شدمو فلان اخرشم جین گفت چون عاشق شدی میبخشمت
ولی من عاشقش نیستم شاید اونا برای شوخی این چیزارو گفته باشن ولی خب ذهنمو خیلی درگیر کرد احساس خوبی نصبت بهش داشتم ولی عشق این کلمه خیلی بزرگ تر از چیزیه که فکر میکنین و خب فکر نمیکنم عشق باشه از افکارم بیرون اومدمو رو به جیمینی که داشت صندوقو چک میکرد گفتم:جیمین من میرم بیرون اونجا منتظرت میمونم زود بیا
جیمین با سرش تایید کرد
واقعا به هوای تازه نیاز داشتم
اسمون واقعا قشنگ بود ابی کمرنگی که داشت رو به سیاهی می رفت نفس عمیقی کشیدم که ماشینی جولوی پام متوقف شد
چند نفر اومدن بیرون وایسا ببینم دارن میان سمت من؟(جا داره بگم په نه په😐)
دوتاشون دستامو گرفتن فرصت حرف زدن بهم ندادن دسمالی جولوی دهنم گذاشتن
سرم داشت گیج میرفت فقط تونستم صدای داد جیمینو بشنوم......
با سر درد بدی چشمامو باز کردم چند بار پلک زدم تا دیدم واضح بشه :به به زیبای خفته بیدار شد
سرمو به سمت صدا برگردوندم:تو دیگه کی هستی
جولوم وایسادو گفت:پارک هیون کسی که قراره دوسپسرتو نابود کنه
دوسپسرم؟.......وایسا ببینمممم پارک هیوننننننن
این همون نبود که نونا دیروز راجبش گفت دشمن جونگکوک و دوستا......وایسا الان این فکر میکنه جونگکوک دوسپره منه ......خیله خب برای یه لحظه حس کردم از ذوق منفجر میشم
با صدایی که دوباره اومد از افکارم اومدم بیرون:هی پسر اون دوربینو بیار یادت نره یه یادگاری براش بزاری بعد فیلم بگیری بعدم بفرس واسه اون گرگای سیاه بگو تا دو ساعت دیگه اینجا باشن
پسره سری تکون دادو جولوی من وایساد الان منظورش از یادگا........
با مشتی که تو صورتم خورد مزه شوری خونو تو دهنم حس کردم هنوز از بهت این در نیمده بودم که مشت دومو تو صورتم زد که دادم در اومد:یاااااه چته عوضی براچی میزنی تو صورتم
بهم نگاه کرد بدون اینکه چیزه بگه با دوربین جولوم وایساد ای خودااااااااااا چه بدبختی گیر افتادما...........
Kook.Pv
احساس میکردم یه چیزی درست نیست به خاطر همین وقتی نامجون میخاست بره کسی که دلشو برده ببینه منم باهاش اومدم با توقف ماشین پیاده شدم
ولی با دیدن دوست تهیونگ که رو زمین افتاده ه سمتش دویدیم
اروم بلندش کردم از سرش خون میومد معلومه با یه چیزی زدن تو سرش اروم لای چشماشو باز کرد:هی چی شده دوستات کجان
انگار که چیزی یادش اومده باشه منو نامجونو کنار زدو وایساد :خدای من خدای مننن تهیونگو دزدیدن بردنش الان باید چیکار کنممممم
با حرفش خون تو رگام یخ زد تهیونگو دزدیدن
شونه هاشو گرفتمو تکون جزعی بهش دادم:یعنی چی دزدیدن کی دزدیدش
نامجون ازم جداش کرد:اروم باش جونگکوک
یدفه یقه لباسم کشیده شد و جیمین تو صورتم داد زد:تووووو جونگکوکییییی توووو یه خلافکار به خاطر تو تهیونگو دزدیدن چون امروز با تو بیرون بود چون عضو یه بانند مافیای خراب شده این
با حرفش هم من هم نامجون چشاموم درشت شد این از کجا میدونه با صدای فرد چهارمی به سمت صدا برگشتیم:الان گفتی تهیونگو دزدیدن
جین یقه منو ول کردو به سمت اون پسره رفت:جین هیونگ یه کاری بکن تهیونگو بردنننننن
اون پسره که اسمش جین بود جیمینو بقل کرد:اروم باش جیمین پیداش میکنیم
با صدای زنگ گوشیم از جیبم درش اوردم این دیگه کیه تماسو وصل کردم:بله
!جی کی پارک هیونم
نگو که کار اینه عصبی چشمامو رو هم فشار دادم
_تو دزدیدیش اره
!اااااا واقعا خیلی باهوشی
_اگه بلایی سرش بیا...
حرفمو قطع کرد
!اووو اروم باش جی هیچیش نیست یه ویدیو واست میفرستم همراه یه ادرس تا دوساعت دیگه اونجا باش
قطع کرد گوشیو اوردم پایین پیامی که اومده بودو واز کردم و ویدیو رو پلی کردم
با چیزی که دیدم احساس کردم الان میتونم هزار نفرو سلاخی کنم تهیونگو به صندلی بسته بودم صورتش خونی بود از ویدیو اومدم بیرون
رو به نامجون گفتم:پارک دزدیدتش ادرس فرستاد بریم
جیمینو جین که تا اون موقع ساکت بودن گفتن:ما هم میام نمیتونین مخالفت کنید
ناچار قبول کردیم من حصاب این پارک لعنتی رو میزارم کف دستش حالا وایسا
........
YOU ARE READING
Hope for love♡ |Kookv
Random*پایان یافته* امید برای عشق کاپل:کوکوی،یونمین،نامجین،هوسوکم هست اون وسطا به یکی میدم پسرمو حالا ژانر:رومس،مافیایی،اسمات،کمدی نویسنده: nirvix(نیرویکس) خلاصه: تهیونگ پسری که با دوتا از دوستای صمیمیش یه کافه(lona) رو اداره میکنن اون روز هم تا وسطاش مثل...