_با جنازش چیکار کردین؟
مرد در حوالی که نفس نفس میزد اب دهنشو به سختی قورت داد:
+داخل یکی از خیابونا گوشه سطل آشغال انداختیمش قربان .
_اُمگاهای ضعیف همشون بدرد نخورن.
و زیر لب زمزمه کرد:
_البته به جز اُلویای من..
و بعدش پوزخندی زد و با چشمای تهیش به روبه رو خیره شد.
_________________________________
«چته گراز؟ ده ثانیه صبر کن دیگه!»
تهیونگ آهی کشید و چشماشو چرخوند .
۴۰دقیقه
این مدت زمانی بود که هر دوی اونا توافقی سوار ماشین جونگکوک شده بودند و توی ترافیک گیر کرده بودند.
مثل اینکه کارما باهاشون لج کرده بود.جونگکوک گلوشو صاف کرد و لبخند مظطربی زد:
« بخاطر بد دهنیم معذرت میخوام ولی دیدی که خود گرازش اول شروع کرد به بوق زدن .»
تهبونگ سرشو تکون داد و از پشت پنجره ماشین به اونطرف جاده نگاه کرد.
وبا دیدن رستوران هفت ستاره چشماش برقی زد:
_میتونیم بریم اونجا غذا بخوریم.
« اره حداقل تا اونموقع ممکنه ترافیک کمتر بشه.»
و از دور برگردون میخواست دور بزنه که به دلیل ترافیک زیاد مردم دوباره شروع به بوق زدن کرده بودن.
+هوی پیری برونش دیگه.
جونگکوک اخماشو توهم کشید و تو یه حرکت قفل فرمون پایین پاشو بالا اوورد و پیاده شد.
«میخوای نشونت بدم پیری کیه گراز شماره۲؟»
تهیونگ صورتشو با دستاش گرفت و نالید:
_دوباره نه.
مردی که پشت فرمون بود اخماشو توهم کشید و پیاده شد کمه کمش دوبرابر هیکل جونگکوک بود :
+چه زری زدی؟
تهیونگ واقعا کنترلشو از دست داده بود در واقع اگر نمیداد عجیب بود بهرحال به علت بی خوابیش و اینکه کم خوابیده بود زیاد رو مود خوبی نبود.
پسر بزرگتر در ماشینو به سرعت باز کرد و جونگکوک رو سر جای قبلی خودش گذاشت و میخواست روی صندلی راننده بشینه که بین راه پشیمون شد و برگشت و مشت محکمی تو شکم اون مرد بیچاره کاشت و سریع سوار شد و پاشو محکم روی گاز فشار داد که باعث شد صدای جیغ تایرا توی جاده بپیچه.
همه این اتفاقا کمتر از ۲۰ثانیه رخ داده بود و تنها مردی که کف آسفالت دستشو روی شکمش فشار میداد نشون از واقعی بودنش میداد.
YOU ARE READING
MY MATE IS AN ALPHA || VKOOK
Fanfiction«کامل شده» 🌕🐺خلاصه:همه ما ممکنه در طول عمرمون به غریبه هایی بربخوریم که بدون داشتن نیت خاصی شروع به کمک کردن به ما میکنن. اما چی میشه اگر یکی از اون غریبه ها در آینده کسی باشه که قراره عاشقش بشیم؟ دنیا همیشه طبق انتظارات ما جلو نمیره... 🌕🐺اسم فی...