AFTER STORY

5.6K 924 313
                                    

«باورم نمیشه قراره تنهاش بذارم.»

جونگکوک با بغض گفت و دوباره جونگ هی رو بغل کرد.

_جونگکوک این فقط یک مسافرت چند روزس، شما تا حالا باهم دوتایی جایی نرفتید. الانم بهتره بلیطا رو زودتر بگیرید تا پروازتون دیر نشده.یونگی توی خونه منتظرمه باید زود برم.

جیمین با غیض گفت و جونگ هی رو از جونگکوک جدا کرد و و کنار خودش گذاشت.

جونگکوک به جونگ هی نگاهی انداخت .

«هیونگ لطفا مراقبش باشه،شبا همیشه چراغ خواب رو براش روشن کن پسرم می‌ترسه،داخل غذا هم زیاد فلفل نریـ...»

_توی جغله فک میکنی من نمیتونم از پس یه بچه پنج ساله بر بیام؟بهتره همین الان بری تا یه در کونی ازم هدیه نگرفتی.

جونگکوک با چشماش که از حالت عادیش درشت تر شده بودند به جیمین زل زد.

+ددی،نگران من نباش من پیش عمو میمونم.

جونگ هی با شیرینی گفت و لبخندی زد که باعث شد قلب جونگکوک ذوب بشه.

تهیونگ با بلیطای توی دستش اومد و لبخندی زد.

_بهتره دیگه بریم.

آلفای خم شد و به پسر کوچیکش که با چشمای درشتش بهش نگاه میکرد لبخندی زد و بغلش کرد.

_دوست دارم پسرم.

+منم دوست دارم آپا.

_زود برمیگردیم باشه؟

جونگ هی سرشو تکون داد و لبخندی زد.

_خوبه حالا به آپا بوس بده.

جونگ هی گونشو نزدیک صورت تهیونگ اوورد و آلفای نعنایی بعد از کاشتن بوسه ای روی گونه پسرش ازش جدا شد.

جونگکوک هم ایندفعه برای آخرین بار جونگ هی رو بغل کرد و بوسه ای روی گونش کاشت.

«شکلات نعنایی من عمو رو اذیت نکن.باشه؟ددی دوست داره و زود برمیگرده.اگر حس کردی خیلی دلت تنگ شد به عمو بگو بهم زنگ بزنه.»

چشمای جونگکوک دوباره داشت تر میشد .جیمین پوکر به این صحنه زل زده بود و تهیونگ با چشمای نگران به جونگکوک زل زده بود.

جونگ هی لبخندی زد و دستای کوچولشو روی صورت جونگکوک کشید .

+ناراحت نباش ددی.

و بوسه ای روی پیشونی جونگکوک کاشت.

+من مواظب خودمم پس نگران نباش،باشه؟

«باشه.»

جونگکوک گفت و لبخندی از شیرینی پسرش زد و بعد از نفس عمیقی که کشید از جونگ هی جدا شد .

_خداحافظ پسرا.سفر خوبی رو براتون آرزومندم.

جونگکوک و تهیونگ لبخندی زدند و بعد از خداحافظی با جیمین به سمت جایی که باید بلیط هاشون رو تحویل میدادند رفتند و بعد از انجام تمام کارهاشون سوار هواپیما شدن و روی صندلی هاشون نشستند.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now