PART|20

5.2K 918 191
                                    


بعداز اینکه تهیونگ ماشین رو پارک کرد ،پیاده شدند و به طرف در عمارت رفتن.جونگکوک در رو باز کرد و جلوتر از تهیونگ وارد شد و به سمت اتاق پدرش رفت. به پشت سرش نگاهی انداخت و با دیدن آلفای نعنایی با پشت دستش چند بار به در زد.

+بیا تو

با شنیدن صدای پدرش دستگیره رو به آروم پایین کشید و همراه تهیونگ وارد اتاق شد.

+خوش اومدی پسرم.

جونگکوک همونطور که داشت درو میبست جواب داد.

«ممنون بابـ....»

_خیلی ممنون آقای جئون.

با شوک نگاهشو برگردوند.پدرش با اون نبود؟

مین یانگ لبخند شرم زده ای زد.

+توهم خوش اومدی جونگکوک.

از کی تا حالا اون شده بود جونگکوک و کیم تهیونگ شده بود *پسرش*

زیر لب ممنونمی گفت  ونگاهشو تو اتاق چرخوند با دیدن جیمین  که روی مبل تک نفره ای نشسته بود لبخند گیجی زد و سرشو تکون داد.

+چرا نمیشینید؟

دو آلفا نگاهی بهم انداختند و بعد روی مبل سه نفره ای که وسط اتاق بود نشستند.

«بابا جیمین هیونگ....»

+بعدا خودت متوجه میشی.

مین یانگ  پشت میزش نشست و یه سری برگه رو مرتب کرد.

+خودتون خبر دارید که برای چی بهتون گفتم بیاید اینجا پس یک راست میرم سر اصل مطلب.

جونگکوک با گیجی به جیمین نگاهی انداخت.اونم از این پرونده خبر داشت؟

+با خانواده های تموم مقتول ها صحبت کردیم و تنها نقطه مشترکی که بین همه مقتول ها بود یک بار بود.یک باری که داخل یکی از منطقه های متوسط شهره.بهترین جا برای یک قاتله.نه داخل پایین شهره که براش دردسر ساز شه و نه داخل بالا شهره که بقیه بهش مشکوک شن.

مین یانگ با جدیت ادامه داد:

+البته یک نقطه مشترک دیگه ای که وجود داره وضع مالی دختراس.تقریبا همشون محتاج و نیازمند پول بودن
اینم از دوستا و کسایی که باهاشون در ارتباط بودن متوجه شدیم.

طبق چیزایی که از حرف های خانوادشون برداشت کردیم مقتول ها به بهونه خوشگذرونی و رفتن مهمونی  با دوستاشون به اونجا میرفتن و بعد از دو یا سه  بار رفتن یهویی غیب میشدن.

+اما مادر یکی از مقتولا گفت آخرین باری که دخترش رو  که  میرفته از پنجره  دیده همراه یک مرد قد بلند بود که کت بلندی پوشیده بود.اون گفت نتونست صورتشو ببینه ولی از هیکلش میتونست حدس بزنه یه آلفا بوده و ما فقط دوماه و خرده ای تا جلوگیری از قتل بعد وقت داریم.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now