PART|33

5.1K 908 137
                                    

آلفای نعنایی با شنیدن صدای مداوم زنگ در با گیجی چشم هاشو باز کرد و روی تخت نیم خیز شد.

بعد از مرتب کردن پتو روی جونگکوک و پوشیدن لباس هاش از پله ها پایین اومد و در رو باز کرد و با مردی که برای اولین بار خونه رو بهشون نشون داد رو به رو شد.

+سلام آقای کیم.

ابروهای تهیونگ توی هم فرو رفت. با سردی جواب داد:

_سلام.

مرد با چهره خنثی کلیدی رو جلوی تهیونگ گرفت.

+بابت بچه بهتون تبریک میگم.فقط خواستم کلید اتاق بچه رو بهتون بدم و برم.مثل اینکه از خواب بیدارتون کردم متاسفم.

تهیونگ با اخم کلید رو از مرد گرفت.

+خدانگهدار.

و بدون اینکه جوابشو بده درو روش بست و روی زمین نشست و سرشو به در تکیه داد.

«چیزی شده؟چرا روی زمین نشستی ته، هوا سرده.»

جونگکوک خوابالود و همونطور که پله ها پایین میومد با صدایی که به خاطر خواب گرفته بود گفت.

تهیونگ دستشو بالا اوورد و کلید رو نشون پسر کوچیکتر داد.

_کلید اتاق بچه رو اووردن.

جونگکوک سرجاش خشکش زد و بی اختیار نگاهی به شکم صافش انداخت و با ناباوری سرشو تکون داد.

«ما بهشون بچه رو نمیدیم ته!»

آلفای نعنایی بدون گفتن حرفی با ناراحتی به جونگکوک نگاه کرد.

«این پسر ماست،من میدونم از اول قرار همین بود ولی فاک! من نمیتونم پسرمو بدم دست اونا.»

مردمک چشمای جونگکوک شروع به لرزیدن کردن بود و رایحش کم کم. داشت توی خونه پخش میشد.

«میتونم از الان حدس بزنم که چطوری قراره روش آزمایشای مختلف انجام بدن و بلایی سرش بیارن که از وجودش متنفر شه و هیچوقت مارو نبخشه.»

تهیونگ ناراحت بود،اما الان وقت نشستن و زانوی غم بغل کردن نبود. برای همین از جاش بلند شد و همونطور که لبخند میزد به طرف جونگکوک رفت و دستاشو روی صورت پسر کوچیکتر گذاشت و سرشو بالا گرفت.

_نگران نباش کوک.

«چطور نگران نباشـ...»

_درستش میکنیم.باهم،بهت قول میدم.فکر میکنی میتونم بذارم بلایی سر توله گرگم بیاد؟پس دیگه نگران نباش؟باشه؟

«باشه.»

جونگکوک نمیدونست به خاطر لحن آرامش بخش و مطمئن تهیونگ بود،یا رایحه اش یا چشمای خاکستریش اما هر چیزی که بود باعث شده بود استرسش از بین بره.

تهیونگ لبخندی زد و دستشو دور شونه های جونگکوک حلقه کرد و بغلش کرد و پسر کوچیکتر متقابلا دستاشو دور کمر آلفای بزرگتر حلقه کرد.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now