PART|17

5K 991 192
                                    


با حرکت نرم لبای پسر کوچیکتر به خودش جرئت داد و شروع به بوسیدن متقابل جونگکوک کرد.لب پایینش رو میون لبهاش گرفت و آروم عمیق مک میزد .حس لبای داغ پسر کوچیکتر روی لباش داشت دیوونش میکرد.

با شل شدن دست جونگکوک و افتادنش از گردنش چشماشو باز کرد و سرشم با تعجب بالا اوورد با دیدن چشمای بسته و لبای بازش که آب دهنش ازش آویزون بود نیشخندی از روی ناباوری زد.

اون الان وسط بوسشون خوابید؟واقعا؟

آهی کشید و بعد از پاک کردن آب دهن جونگکوک با آستین لباسش آروم چونشو بالا اورد و انگشتاشو رو لبای پسر کشید.

با جلو اومدن لبای آلفای شکلاتی و نم نم کردنش خنده بی صدایی کرد و از روی مبل بلند شد و دستشو زیر زانو و کمرش گذاشت،با احتیاط بلندش کرد و به سمت اتاق اتاق قدم گذاشت.پسر بزرگتر جونگکوک رو به آرومی روی تخت گذاشت و بعد از مطمئنم شدن از راحتی جاش پتو رو آروم روش گذاشت و نگاهی به برآمدگی کوچیک بین پاهای خودش کرد .

نمیتونست اون شب پیش جونگکوک بخوابه چون قول نمیداد بلایی سرش نیاره.

با بی میلی از اتاق بیرون زد و بعد از تایم کردن گوشیش روی مبل دراز کشید و سعی کرد بدون فکر کردن به اون رایحه شکلاتی بخوابه.

______________

بعد از خوردن صبحونه از پشت میز بلند شد و به سمت اتاق رفت وآروم در رو باز کرد .با دیدن جونگکوک که چجور بین ملافه ها مچاله شده لبخندی زد و بدون کوچکترین سر و صدایی به سمت کمد رفت و بعد از دراووردن کت و شلوار مشکی رنگش لباساشو در اوورد و بعداز پوشیدن لباساش به سمت آینه رفت و با درست کردن موهاش و پوشیدن ساعت چرم قهوه‌ایش به کارش پایان داد.

برای آخرین بار نگاهی به جونگکوک انداخت و میخواست از اتاق بیرون بره که با صدای ناله کوتاهی برگشت و به سمت جونگکوک رفت و پتو رو از روی سرش کنار زد.به خاطر پنجره ای که تو اتاق بود نور ملایمی اتاقو روشن میکرد که باعث شد اخمی که روی صورت جونگکوک نمایان بشه.

آلفای نعنایی که فکر میکرد داره داره کابوس میبینه بینیه سریع دستشو روی بازوی جونگکوک گذاشت و تکونش داد.

_جونگکوک بلند شو!

با احساس گرمی بیش از حد بدن پسر کوچیکتر اخمی کرد و یه دستشو زیر سر جونگکوک گذاشت و با دست دیگش چتری هاشو کنار زد و دستشو روی پیشنویش گذاشت با گرمی غیر طبیعی بدنش با نگرانی ایندفعه یا صدای بلندتری صداش زد:

_جونگکوک...جونگکوک

پلکای پسر کوچیکتر آروم لرزیندن و باز شدن.
«چیزی ...شده؟»
تهیونگ نفسشو آروم داد بیرون

_خیلی تب کردی.بلند شو بریم دکتر.

«دکتر؟نیازی به دکتر مییت استراحت کنم خوب میشم»

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now