Part 1 : new school

782 73 14
                                    

‎*لیسا

‎آلارم گوشیم داشت برای چندمین بار زنگ میخورد ..

‎بلند شدم و به صفحه ی گوشیم نگاهی انداختم ساعت
‎7:30 بود !

‎لعنتی دوباره خواب موندم

‎سریع به سمت دستشویی دویدم ... مسواک زدم و صورتمو شستم.

‎لباسای فرم مدرسه رو به سرعت پوشیدم و توی دلم خدا خدا میکردم تا از اتوبوس جا نمونم.

‎یه تیکه کیک گذاشتم تو دهنم و همزمان که دکمه های یونیفرم مدرسه را میبستم جویدمش .

‎کوله پشتیم رو برداشتم
‎کفشامو پوشیدم و با سرعت در خونه رو قفل کردم
با تمام سرعت به سمت ایستگاه اتوبوس میدویدم تا از اتوبوس جا نمونم هر چی باشه نمی خواستم تو اولین روزه دبیرستان جدیدم تاخیر داشته باشم !
‎با دیدن اتوبوس که هنوز حرکت نکرده بود برای ثانیه ای ایستادم و لبخندی زدم ... نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به دوباره دویدن
‎با رسیدن به اتوبوس روی صندلی ای در انتهای اتوبوس
که خالی بود نشستم.

‎سرمو به پشت صندلی تکیه دادم و پلکامو به ارامی روی همدیگه گذاشتم

‎بعد از حدود ۱۰ دقیقه به مدرسه رسیدم از اتوبوس پیاده شدم

‎ساعت توی دستمو نگاه کردم ساعت ۸:۵ دقیقه بود!
‎زیر لب گفتم : افرین لالیسا همیشه ی خدا که خوابی الانم که دیر کردی !

‎وارد مدرسه شدم که ناگهان با دختری که داشت از بقلم رد میشد برخورد کردم.

‎برخورد من به اون باعث شد که کیفش از دستش بیفته و کتاباش روی زمين پخش بشه ؛ ببینم چرا انقدر تو هوام ؟!

‎به خودم لعنتی فرستادم زیر لب فرستادم ...

‎با این کارم خجالت زده و شرمنده به سمت دختر برگشتم ؛ گفتم:حالت خوبه؟!

‎مکثی کردم و ادامه دادم: معذرت میخوام حواسم نبود خیلی عجله داشتم که دیر نرسم واقعا معذرت میخوام !

‎اما اون دختر خیلی خونسرد بود ... لبخندی زد و گفت:نه اشکالی نداره منم حواسم نبود پس تقصیره منم بود !

‎برای جمع کردن کتاب هایی که حالا روی زمین ریخته بود خم شد ...منم با دیدنش به صورت خیلی هول خم شدم تا کمکش کنم اما با برخورد سرم به سرش از احمق بودن خودم به طور قطعی مطمئن شدم !

‎"معذرت میخوام" ی زیر لب گفتم و لز خجالت لبمو گاز گرفتم ...

‎لیسا :بازم معذرت میخوام خیلی عجله داشتم و نمی خواستم دیر برسم ! میتونم مسئولیتشو قبول کنم!

Spring day Where stories live. Discover now