حیاط مدرسه ساعت ۱۰:۴۵جیسو *
مغزم هنوز تجزیه و تحلیل نمی کرد ... اما با خارج شدن از اون مکان تازه درک کردم چه اتفاق هایی افتاده ...
یعنی واقعا پدر سویون یه قاتله ؟..
نه خوده سویون این قضیرو رد کرد ، مطمئنم اینطوری نیست ...
حتما یه بخشی از ماجرا رو نمیدونیم .. اره همینه !
با نگاه انداختن به قیافه ی دخترا و دیدن قیافه های مات و قیافه ی ناراحت سویون ، ایستادم .
رو به سویون کردم و گفتم : یا ، سویون دیگه گریه نکن ... هر چی باشه تو کوچیک ترین تقصیری تو این اتفاق نداری!
مطمئنم اینطوری نیست .. بهتره قوی باشی !و بعد یک قدم به سمت سویون برداشتم و دست های کوچیک سویون رو گرفتم .
لبخنده دندونی ای زدم و گفتم : اصلا بیاید امروز رو بریم بیرون !
جنی با قیافه ای جا خورده گفت : الان؟
گفتم : نمیدونم ولی اره ... میتونیم الان بریم!
رزی با قیافه ای متفکر گفت : اما هنوز دو زنگ مونده اونی !
لیسا که تا الان ساکت بود ، نیشخنده ترسناکی زد و گفت : یه ایده ی توپ دارم .
باید بگم اون نیشخندی که روی صورتش بود ... جدن خطرناک بود!
.
.
.
.
.اتاق اقای پی دی نیم ساعت ۱۰:۵۸
سوم شخص*
سویون از دفتر اقای پی دی نیم خارج شد و بعد سمت دخترا نامه ی توی دستشو نشون داد و به سمت در خروجی رفت
اقای بنگ شی هیوک ، سرشو خاروند و با نوشیدن یه قلوپ دیگه از قهوه اش گفت : پس داری به من میگی حالت خوب نیست ... درسته خانم پارک رزان ؟
رزی لبخنده ناراحتی زد و گفت : بله درسته
اقای بنگ ، ابروهاشو توی هم کشید و با لحن تندی گفت : پس برو پیش پرستار مدرسه خانمِ پارک!
رزی سرشو تکون داد و گفت : واقعیتش ..
اقای بنگ قلوپ دیگه ای از قهوه اش رو خورد ..
رزی ادامه داد : من یکمی مشکلات زنونه دارم و ... الان وسیله ام رو جا گذاشتم ، اتاق بهداری اون وسیلرو نداشت ، درک میکنید درسته؟
YOU ARE READING
Spring day
Fanfictionاین اولین فیکشنی هست که مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد❤️ Couples: jirose, jinsoo, teannie , lizkook , yoongi X soyeon روز های اپ : نامشخص ژانر : درام ، مدرسه ای ، عاشقانه ، جوانان رایتر : noora محدودیت سنی : ندارد هیچ کدوم از کاول ها به منظور شیپ ن...