Part 6 : kindess

430 47 8
                                    

*ساعت ۹:۴۵ کلاس دوم*

با وارد شدن دختری با صورت و لباسای خونی به کلاس ، نگاه رزی روش زوم شد .

با یاداوری خاطراتی نه چندان قشنگ از دبیرستان قبلیش ، بقضی توی گلوش ایجاد شد ..

لیسا با دیدن دختر کمی ترسید و رو به جنی که سرش روی میز بود، کرد و گفت : جنی! اون دختره جرا اینحوری شده؟!

جنی سرشو بالا اورد و خمیازه ای کشید و گفت : کدوم‌دختر چی کجا ؟

لیسا گفت : یاایشش از خواب بیدار شو این مهمه !

جنی با دستاش چشماشو مالش داد و با دنبال کردن نگاه لیسا اون دختر رو دید ، به نظر اسیب دیده میومد !

یعنی الان باید پا میشد و کمکش میکرد ؟
معلومه که اره !

بلند شد و قدم هاشو به سمت میزی که دختر روش نشسته بود، برداشت اما با وارد شدن معلم دوباره نشست .

داشت به شانس خوبی که داشت فکر میکرد
شیبال
بهتر از این نمیشد

سویون*

با ورود معلم کیفشو دوباره روی صندلیش گذاشت
میدونست اقای مین «معلم» خیلی جدی و عصبانیه ولی باید ازش اجازه میگرفت تا بتونه از کلاس خارج شه و صورتش رو بشوره .

بلند شد و با جدیت رو به اقای مین گفت : میتونم برم دستشویی؟

اقای مین به سر تا پای سویون نگاهی انداخت و گفت : روز اول گفتم کسی احازه نداره سر کلاسه من جیم بزنه ، اما به نظر میرسه که واقعا با کسی دعوا کردی ... دوباره چجوری شَر درست کردی جئون سویون ؟!

سویون که بخاطر خرف های اقای مین کمی عصبانی شده بود باعث شد تا ابروهاش توی هم گره بخورن و جمع شن.

اقای مین ادامه داد : سریع برو و زود برگرد و هر دردسری که درست کردی رو تمیز کن !

سویون بدون هیچ حرفی به سرعت از‌کلاس خارج شد ، چرا همه ی کاسه کوزه ها باید سر اون میشکست!

قدم های بلندشو به سمت سرویس بهداشتی برداشت.

با رسیدن بع اونجا خودشو توی اینه دید و ... واقعا افتضاح بود، با صدای کمی کلمه ی "فاک" رو زمزمه کرد .

اب رو باز کرد..
چشماش رو روی هم قرار داد و شروع کرد به شستن صورتش..

با صدای باز شدن در سرویس بهداشتی سریعا چشماشو باز کرد و نکاهشو به سمت در گرفت !

Spring day Where stories live. Discover now