Part 2 : wth

531 74 13
                                    

*رزی

با رسیدن به در مدرسه ، نگاهی به مدرسه کردم ...

خاطراتی که از سال کذشته برام به جا مونده بود باعث می‌شد تا لبخندی که روی لب هام بود محو بشه ....

با ترس از اینکه دوباره قلدری رو تجربه کنم با ناراحتی و تردید قدم های بزرگم را به سمت مدرسه برداشتم .

با وارد شدن به مدرسه منظره ی حیاط رو تماشا کردم..

درخت بزرگی در وسط حیاط قرار داشت و عده ی زیادی از دانش اموزان در حیاط قرار داشتند .

هنسفیزیم رو توی گوشم قرار دادم و آهنگی پلی کردم

سرمو پایین گرفتم و شروع به راه رفتن کردم

شروع کردم با آهنگ زمزمه کردن ...

اما نفهمیدم چی شد که به طور ناگهانی به روی زمین افتادم ...

با بالا گرفتن سرم و دیدن دختری که ابروهاش توی هم رفته و صورتش به رنگ قرمز تغییر کرده بود و قطعا این چیزی جز عصبانی بودن اون رو توجیه نمیکرد باعث شد تا کمی بترسم .

با دادی که زد باعث شد تا برای چند لحظه سر جام خشکم بزنه ... گفت :ببینم کوری ؟!

حدس بزنید کی دوباره فلج شده ... درسته پارک رزان ... دوباره قدرت تکلمم رو از دست دادم ... این عالیه

گفتم:ببخش..ید حوا..سم نب..ود

دختریه گوجه فرنگی دوباره دادی زد و گفت: حواست نبود؟! ببینم تو کدوم باغی سیر میکنی ؟!

اما این دفعه با فریادی که دختره ی گوجه فرنگی کشید باعث شد تا توجه عده ی زیادی از دانش اموزان ها به سمتمون جلب بشه

بعد از ثانیه ای با دیدن دوربین هایی که در حال فیلم گرفتن از من که حالا روی زمین پخش شده بودم باعث شد تا اضطراب بگیرم ...


با حس کردن توده ای که هر لحظه ممکن بود بترکه سرمو دوباره پایین انداختم ...

دختریه گوجه فرنگی دوباره داد زد و گفت :ببینم نکنه کَرم هستی؟یاایششش دارم باهات حرف میزنم نمی شنوی لعنتی؟!

اشکام با هر فریادی که دختر میکشید بیشتر میریخت ... خجالت زده بودم ... از گریه ای که قرار بود توی گوشیه صد ها نفر ذخیره بشه ..

اما با دیدن دختری که حالا جلوم وایساده بود لبخندی زدم ... موهای قهوه ای بلند و تقریبا قد کوتاهی داشت .

دختر مو قهوه ای رو به روی اون دختره گوجه ای وایساد و بهش گفت:حق نداری سر کسی داد بزنی احمق ، لطفا طویله ای که توش زندگی میکنی رو با مدرسه اشتباه نگیر !

با اومدن دختر مو قهوه ای جمعیت زیادی از دانش اموزان داشتن درباره ی شجاعتش و ضعیف بودن من حرف میزدم ...

~ واو نگاش کن بالاخره یکی جلوی لیدیا وایساده !
~ اره... اون خیلی هاته!
~ ببینم اون تازه وارده ؟
~ اونی که روی زمینه نمی خواد از جاش بلند شه ؟!

درسته ... چرا من مثل سنگ یه جا موندم ...

بلند شدم و پشت دختر مو قهوه ای با شجاعتی که نمیدونستم از کجا اومده وایسادم ..

دختره ی گوجه ای با تمسخر ازش پرسید:تو کی باشی؟ ..

دختر مو قهوه ای که حالا پوزخندی زد با لحن خیلی خونسردی گفت: کیم جنی ! کسی که نمیتونی باهاش دربیفتی !

دختره مو گوجه ای پوزخندی زدو بعد چند بار پشت هم پلک زد و گفت :فک میکنی کی هستی که با من اینطوری حرف میزنی؟!

شخصی که ظاهرا اسمش جنی بود میخواست چیزی بگه اما با دیدن چهار تا پسر مه از وسط جمعیت به سمت ما هجوم آوردن برای ثانیه ای سکوت کرد و حرفشو قورت داد ...

همه ی دانش اموزا داشتن همهمه میکردن ...

حالا دوربین های دانش اموزا روی اون پسرا زوم بود

~او مای گاد ببینم اونا چرا پاشونو وسط کشیدن؟؟
~ اون کیم فاکینگ تهیونگه چقدر خوشتیپ تر شده نسبت به پارسال !

~پارک جیمینو نگاه کن لعنتی چطور میتونه انقدر کیوت و سکسی باشه؟

~جین و جانگکوک واقعا به معنای کلمه هندسامن
~ جانگکوک انگار عضله هاش بیشتر شده ...

اما با وایساده یکی از اون چهار پسر روبه روی ما ناخودآگاه آب دهنمو با صدا قورت دادم ....

پسر با لحنه سرد و عصبی ای گفت: یا خیلی شجاعی یا خیلی احمقی ! ببینم جطور به خودت اجازه میدی با دوست دختر من اینطوری حرف بزنی ؟ آییش ... فک میکنی کی هستی؟

جنی مثله من توی شک رفت و بعد از چند ثانیه گفت:اول از همه خودت بفهم با کی داری حرف می‌زنی ... خودتو بدون ... ولی حالا خودت کی باشی که همچین سلیطه ای دوست دخترت باشه؟ به هر خال میبینی ... من با تو و امثال مثل خودت اینطوری حرف میزنم ... حالا میخوای چیکار کنی
و خنده ای کرد

پسر نفسه عمیقی کشید ... لبشو کاز گرفت .... و خنده ی عصبی ای کرد

میخواست چیزی بگه که یهو کسی جمعیتو کنار زد و گفت:اینجا چه خبره ؟؟

...

ووت و کامنت یادتون نره ❤️

Spring day Where stories live. Discover now